شروعی با جدیت ان شاالله
یک سال از آخرین نوشتنم می گذره و این قدر درس و بچه داری منو درگیر کرده که به کل از اینجا غافل بودم، اما الان که می یام و نوشته هام رو می خونم دلم می لرزه و پر از شعف می شه پس تصمیم گرفتم بنویسم تا برای بچه هام دفتر یادگاری بمونه زمانی که می تونن بخونن . ان شاالله. روشای عزیزم به کلاس اول رفته و حسابی برای خودش با سواد شده هر چند هنوز نصف حروف رو خوندن دقیقا تا حرف گ اما راحت می تونه کل کتابش رو بخونه و من ذوق می کنم و اونم از ذوق من سر کیف می شه. یک شنبه و سه شنبه ها به کلاس ژیمناستیک و شنا می ره و شناگر حرفه ای شده برای خودش ... تو مدرسه داستان می نویسه و حسابی شیطنت می کنه و تو خونه من حساب یدرگیر مشق ها و درس هاش هستم چون امسال روشا رو...