روشای چهار ساله ام
چقدر چهارسالگی با سال های گذشته فرق دارد، حالا که روشای عزیزم یک ماه و اندی از چهارسالگی را میگذراند انگار جهش بزرگی به سوی دنیای بزرگی پریده است، جهشی که گاهی نگران وسعتش می شوم.
دخترک کوچکم برای هر کاری دلیل می خواهد، برای هر کاری پرس و جو می کند، سوال هایش رنگ واقعی تر گرفته،زود قانع نمی شود، بده بستان را یاد گرفته و اینقدر مثل من رفتار می کند که با آینه اشتباهش می گیرم.
نه دخترم عجله نکن، جایی شنیدم تا چهارسالگی هنوز پیوند بچه ها با عالم ملکوتی برقرار است، عجله نکن درگیر دنیای فراموشی ها شوی، سعی کن همان روح ملکوتی ات را بیاندازی پشت و همراهت داشته باشی مثل کیفت که همه جا با توست، اگر گمش کنی اگر مثل من فراموش کنی یاد آوری بهای سنگینی دارد عزیزکم.
صبح ها با هم به دانشگاه می رویم من سر کلاس و روشا مهد کودک و عصر با هم بر می گردیم یک ساعتی عصرانه می خوریم و بازی می کنیم و بعد من درس می خوانم و روشا یا کارتون ( این روزها به لطف مامان پارسا دورا) می بیند یا با عروسک هایش بازی می کند، گاهی در خلال درس ها بازی هایش را می بینم ، لذت می برم و خدایم را شکر می کنم، گاهی آشپزی می کنیم یا کیک می پزیم ، گاهی فقط صحبت می کنیم، گاهی باید فقط عکس های کودکی اش را ببیند . گاهی دعوایمان هم می شود.
این روزها بیشتر دوست دارم در کنار باشم، در بازی هایش در افکارش تا بتواند هر لحظه که بخواهد آغوشم را داشته باشد.
-------------------------------------------------------------------
یک سوال فلسفی:
- مامان خدا چیکار می کنه؟
- مراقب ما آدم هاست و کمکمون م یکنه کار بد نکنیم.
- چرا پس مراقب من نیست؟
چرا مامان مراقب شما هم هست.
- پس چرا بعضی وقتا کار بد می کنم؟؟؟؟؟
- هنوز جوابی نداده ام
-------------------------------------------------------------------
دختر امام حسین
- مامان من دوست دارم دختر امام حسین بشم
- باشه مامان خیلی خوبه ان شاالله
- یزید منو اذیت می کنه؟؟؟؟
- اشک در چشمانم جمع می شود( یا حضرت رقیه)
-----------------------------------------------------------------
- مامان تو از بابا خوشت اومد؟
- بله
- مامان جون از آقا جون؟
- بله
- خاله فهیمه از عمو محمد؟؟؟؟
- بله
.
.
.
- من از کی باید خوشم بیاد؟؟؟؟
دلم فشرده می شود.