خوشا شیراز و وصف بی مثالش
روز 9 اردیبهشت ماه صبح زود زود به سمت شیراز راه افتاریم. هوای لطیف اردیبهشتی و منی که هنوز هم برای جاده و سفر دلم هی تند تند می زنه، اول به حرم امن و زیبای حضرت معصومه(ع) مشرف شدیم ساعت 7 صبح بود و هوا عالی و خانم بزرگ مهمان نواز، صحن خلوت و دلباز بود و بعد مدتها فرصت حرف های در دل مانده با حضرت خانم مهیا شد.
ساعت 11 در قمصر کاشان بودیم برای دیدار از گلابگیری که بوی گل محمدی اعجازی کرده بود و هوایی بود که از وصف و توصیفش عاجزم، واقعا بهشون غبطه خوردم همچین کار معطر و زیبایی دارن.
و ساعت 2 بود که در اصفهان بودیم، مهمان وازی دوست خوبم مهشید که لذت اصفهان رو برامون چند برابر کرد و لحظات خوب روا با ملیسا که خیلی به چسبید. در اصفهان به رستوران جارچی باشی و کوه صفه رفتیم و عصر از مسجد میدان امام و زاینده روز که پر آب بود و زیبا دیدن کردیم.
روز 10 ام به سمت شیراز راه افتادیم، هوای ارذیبهشتی و عالی و کمی گرم،ابتدا به پاسارگاد مفبره کوروش بزرگ رفتیم که عظمت و زیبایی اش خیره کننده بود.عصر کمی استراحت کردیم و شب به حرم شاه چراغ مشر شدیم، حیاطی پر از بهار نارنج که بوی خوش آن و حرم مخلوط بود و صحن بزرگ و زیبای که دخترک مدام در حال بازی و شیطنت بود.
روز بعد شیراز گردی شروع شد از حافظیه و سعدیه شروع شد تا باغ دلگشا و باغ ارم و عفیف اباد و عصر بعد استراحت ارگ کریم خان و مسجد کریم خان و حمام وکیل و بازار وکیل که بسته بود و مسجد خان رفتیم و خانه زینت الملوک و نارنجستان و باز حرم امن حضرت شاه عبدالعظیم و خوردن اش بسیار خوشمزه اقووووو.
روز 11ام به تخت جمشید عظیم و زیبا رفتیم و افتاب مستقیم در چشمان ما بود و بعد برای دیدن دوست بسیار بسیار عزیزم مریم به بوشهر گرم و زیبا سفر کردیم، لذت دیدن دوست چهارساله ام و اریای گل با طبیعت زیبای بوشهر صد چندان شد، با اصزاز دوستم مهمانشان شدیم و واقعا مهمان نوازی را به حد اعلای خود رساندند شب برای شام به کنار دریا رفتیم و باد موافق و شمالی خنکی می وزید و همه چیز خیلی بهتر و بیشتر از تصورم بود.
روز 12 ام همسر مهربان مریم بانو زحمت کشیدند و ما را با کل شهر زیبای بوشهر آشنا کردند، از بازار و محله های قدیمی و دریا و لنج و باران هم که نم نم باریدن گرفت و خدای عزیز لطفش را در حق ما تمام کرد. و شب دستپخت لذیذ مریم بانو که ماهی شکم پر بود و حرف هایی که تمامی نداشت و بازی های قشنگ روشا و آریا کع انگار سال هاست با هم دوست و همبازی هستن.
ساعت 7 به سمت یاسوج راه افتادیم، به خاطر مشغله کاری همسرم نتوانستیم اقامت کنیم و شبانه از جاده سمیرم و اصفهان به سمت تهران راه افتادیم، خدا فرشته هایی رو فرستاد تا به ما هشدار بدن این جاده خیلی هموار نیست و نریم که ما گوش ندادیم و ساعت 3 صبه با کامیون تصادف مردیم و لطف خدای بزرگم مارو حفظ کرد، هنوز از یادآوزسش تنم می لرزه،
صبح ساعت 1 ظهر خسته به تهران رسیدیم.
خدا رو شکر بای همه چیز که زبانم قاصر است.
( ان شاالله عکس دار می شود)