روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

تعطیلات نوروزی

1393/1/18 10:16
نویسنده : مامان روشا
576 بازدید
اشتراک گذاری

شکر خدای مهربون امسال رو خیلی خوب و قشنگ شروع کردیم، روزهای آخر اسفند خونه پر از بوی شیرینی خونگی شده بود که با روشا می پختیم، پر از خرید هفت سین و ماهی و سبزه.

امسال سعی کردم خیلی کم و به اندازه خرید کنم ، برای روشا دوتا شلوار جین خریدم که روشا بهش می گه شلوار آبی صدا دار و مدام تو خونه و مهمونی پاش می کنه.

قبل از تحویل سال با هم سفره رو البته روی میز چیدیم و سال جدید رو تحویل گرفتیم.

 

به رسم هر سال به عید دیدنی خانواده مامان جون و آقا جون رفتیم و روشا اولین عیدی هاش که اسکناس های نوی لای قرآن بود رو گرفت.( هر جا می رفتیم عیدی می گرفت می گفت مامان چرا همه به من پول می دن؟؟؟)

 

فردا ظهر هم مهمان مامانی و بابایی بودیم و بازی با بچه های عمه و عمو...

روز ششم فروردین سفر ی به خطه همیشه سبز گیلان داشتیم و دید و باز دید از خاله و دایی بابا که به روشا حسابی خوش گذشت.

روز دهم فروردین برگشتیم ، دوست داشتم دوست خوبم مریم که گفته بود نیمه دوم به تهران می یان رو ببینم ما بهم خبر نداد اومدن و من روز آخر اقامتشون فهمیدم و واقعا ناراحت شدم ، اما مثل اینکه قسمت نبود

روز 12 فروردین هم با خاله ها به پیک نیک رفتیمو به جای سیزده بدر سابی خوش تو طبیعت پارک چیتگر بودیم.

 

روز های آخر تعطیلات رو هم در مجلس روضه خانم فاطمه الزهرا که تو خونه مامان جون بود شرکت کردیم، روشا به خانوم ها شیرینی و دستمال کاغذی تعارف می کرد و اکثر مواقع خیلی خوب کنار من می نشست و به قرآنی که دستش می گرفت نگاه می کرد و هی لبهاشو تکون می داد مثلا داره قرآن می خونه.

روز شهادت بانوی دو عالم شله زرد پختم که خیلی خوب شد و نذر مامان جون هم قرمه سبزی خوشمزه بودکه روز جمعه با هم پختیم.

خیلی خوشال بودم روشا به این مراسم علاقه خاصی نشون می ده

از حضرت مادر می خوام به همه مادر و مادر عزیزم سلامتی و شادکامی و عاقبت به خیری عنایت کنن.

 

و بالاخره بعد 17 روز تعطیلی به سر کار و درس برگشتیم دوری از روشا خیلی برام سخت تر شده به بودن کنارش عادت کردم.

خدا عزیزم ! برای گردش سال و ماهها  این فصل های زیبا و برای همه نعمتهای قشنگت ازت ممنونم

برای بودن کنار خانوادهام برای داشتن اونها و دوست داشتنشون ازت ممنونم

الحمدالله الرب العالمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

وفا
18 فروردین 93 10:29
به به به خونه جدید ... چه دختری .. چه هفت سینی .. چه شیرینی هایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی !!! دختر من کی بیام اونجا کلاس شیرینی پزی زودباش بگو ووووووووووووو موهای عروسک خانومو هم که کوتاه کردیییییییی مبارکش باشه بهش میاد شلوار جین هاشم مبارکش باشه همیشه به شادی و خوشی باشی دوست خوبم و در کنار خانواده سالم و سر حال و پر انرژی خدا همه مامان ها و باباها رو حفظ کنه برامون
مامان روشا
پاسخ
شما تشریف بیارید ما در خدمتتون هستیم ممنون دوستم
مامان آریا
18 فروردین 93 14:03
سلاااااااااااااااام خوبی ؟ وای چقدر حسودیم شد به خاطر شیرینی هاااااااا چقدر با حال بودن موهای روشا هم مبارک باشه خیلیییییییی ولی بهش نمیاد اونجوری قشنگ تر بود ! خخخخخ شد قضیه اون پدره و پسره و الاغشون هرکی یه نظری میداد نظر دیگران رو بی خیال مهم تنوعی هست که ایجاد شده موهاش دوباره بلند میشه خواهر جانم منم خیلی دوست داشتم ببینمت اگر هم خبر میدادم شما تشریف نداشتی فایده نداشت باز هم نمیتونستیم هم رو ببینیم کم سعادتی از ما بوده خواهر جان ما 7 فروردین راه افتادیم اومدیم تهران و جمعه تهران بودیم یعنی 8 فروردین 9 - 10- 11 هم تهران بودیم و ظهر 12 راه افتادیم رفتیم اصفهووون کاش زودتر اس داده بودی میتونیستیم 11 همدیگه رو ببینیم اتفاقا 11 فروردین صبح ما رفتیم شهر کتابی که نزدیک فرهنگ سرای اندیشه است و چقدر هم توی پارک فرهنگ سرا آریا بازی کرد و بعد هم رفت روی حیوونها عکس گرفت
مامان روشا
پاسخ
سلام دوستم واقعا؟ چقدر فرهنگسرای اندیشه با ما نزدیکه حیف شد خواهر من هنوز نمی تونم درکت کنم چرا بهم خبر ندادی تهرانی ان شالله من می یان بوشهر تا پام رسید به شهر بهت خبر می دم حالا ببین
مامان آریا
20 فروردین 93 8:52
خودم فکر نمیکردم اینقدر زود از تهران برگردم شاید علت خبر ندادنم همین بود فکر میکردم هنوز فرصت دارم بعدشم که ماشین پدر شوهرم تصادف کرد و برنامه هامون در تهران به خورد و ما خیلی زودتر برگشتیم
مامان روشا
پاسخ
بله درجریان بودم اما دل است دیگر
مامان آریا
20 فروردین 93 11:55
فدای دلت
مامان مهبد كوچولو
20 فروردین 93 14:24
به به به خوش به حالتون با اين شيريني هاي خوشمزه ي خونگي . من دلم از اون ظرف دومي خواست با چايي !!! اي جانم روشا جونم رو ببين چه موهايي كوتاه كرده . هميشه به سفر و گردش و خوشگذروني . اون جوجه كباباي 12 فروردين هم گواراي وجودتون . دوستتون دارم
مامان روشا
پاسخ
ممنون دوستم قابل شما رو نداره تشریف بیارید در خدمت باشیم
مامان پریناز
22 فروردین 93 10:25
به به مامان خانووووووووم هنرمند.چه شیرینی هایی چه کردیییییییی خونه تونو عوض کردین؟؟؟چقدر اینجا دلبازه.مبارکتون باشه ایشالا امیدوارم سال خوبی داشته باشی در کنار کوچولوی نازت و شاید کوچولوهاااا دلم تنگ شده دوست دارم ببینمت.روی گل عروسکتو ببوس
مامان روشا
پاسخ
سلام خانم دکتر ممنون خانومی خیلی لطف دارید من هم دلم برای شما و پریناز تنگ شده خونه رو عوض کردیم شیرینی هاهم قابل شما رو نداره تشریف بیارید هنوز هم کلی داریم
فهیمه
22 فروردین 93 21:39
وااای چه شیرینی هایی...دلمان خواست مبلاتون مبارک باشهمیبینی چه سریع فهمیدم از بس فوضولم چه خوشمل شده فسقلی تو اون عکس اولیه که کناری پنس زده مبارکش باشه عه راستی سال نوتون هم مبارک
مامان روشا
پاسخ
مبل ها که تازه نیست؟؟؟ تازه می خوایم بریم بخریم
فهیمه
22 فروردین 93 21:43
راستی ماشالا ماشالا روشا تپلوو شده ها ...بازم ماشالا
مامان روشا
پاسخ
ممنون دوستم
وفا
23 فروردین 93 1:30
زهرا جون اگر درسا بهت اجازه داد به وبلاگ منو پارسا هم سر بزن
مامان روشا
پاسخ
سلام من که سر زدم تازه نظر هم گذاشتم
مامان رادمهرجوجو
24 فروردین 93 14:53
عزیزم آفرین به این همه شیرینی آفرین به این سفره هفت سین قشنگ و آفرین به این دختر دوست داشتنی روشا جون
مامان روشا
پاسخ
به خوش سلیقه ای شما نمی رسیم ارادتمند