روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

مکه دایی مجتبی

دیروز دایی مجتبی نازنین از مکه برگشت دل ما حسابی براش تنگ شده بود جلوی پاش قربونی کردیم و من خیلی سعی کردم روشا این صحنه رو نبینه اما فکر کنم دید و البته اصلا در روحیه اش تاثیر نداشت بعدش هم همش تو حیاط بود تا کله گوسفند رو ببینه میگه مامان ما هم بریم مکه گوسفند بیاریم   ...
11 خرداد 1393

لذت آشپزی من

بعد مدتها دارم پیتزا تو خونه درست می کنم اونم نه با خمیر آماده خمیرش هم خودم و روشا درست می کنیم (تمام هیکل روشا آردی شده) اما به لذتش می ارزه اینقدر از ورز دادن خمیر لذت می برم که چی بوش منو یاد بچگی هام می اندازه با مامان بزرگم خمیر درست می کردیم و تو خونه نون می پختیم ...... واقعا یه ظهر جمعه آدم چی می خواد دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عکسش رو بعدا می ذارم  
9 خرداد 1393

خواب عصرگاهی

اصلا از خواب عصر توی بچگی هام خاطره خوبی ندارم، احساس می کردم دارن منو از کلی بازی و چیزهای خوب محروم می کنن ، از همون موقع تصمیم گرفتم بزرگ شدم اصلا بچه ام رو مجبور به خواب عصر نکنم و تا الان خیلی موقع ها شده خودم واقعا خسته بودم و احتیاج به خواب داشتم اما به خاطر روشا که دوست نداشت بخوابه منم بیدار موندم   اما بار ها تجربه کردم وقتی روشا عصر نمی خوابه سر شب خیلی بد اخلاق و بهانه گیر میشه این موضوع وقتی می خوایم بریم جایی تشدید میشه برای همین گاهی مثل امروز بهش می گم حتما بخوابه و واقعا براش توضیح می دم چرا. اون روی تخت بود و من پایین روی زمین آروم کارهاش رو نگاه می کردم به همه چیز تختش ور می رفت و بازی می کرد یاد خودم افتادم....
6 خرداد 1393

سفری در اردیبهشت

یادش به خیر واقعا وقتی به مسافرت چهار روزه اردبیل فکر می کنم فقط می تونم بگم یادش به خیر... خدای بزرگ واقعا جمیل بودنش رو تو دشتهای اطراف اردبیل به طرز اعجاب انگیزی به نمایش گذاشته همه روزهایی که اونجا بودم فکر می کردم واقعا بهشت خدا چه شکلیه که این دنیای کم و ناچیز این شکلیه؟؟؟؟ این دنیایی که مثلا قرار بوده ما توش تلاش کنیم و به تکامل برسیم دشتهایی پر گل و زیبا در دامن کوه هایی باور نکردنی وای خدای بزرگم برای تمام این زیبایی ها که به ما فرصت دیدنش رو می دی هزاران بار شکرت بودن با روشای گلم و همسر مهربان با خانواده خواهر گرامی، قدم زدن زیر بارون، دویدن توی دشتها و فریاد زدن از ته دل و مناجات در دامن دشتهای بکر ارمغان این سفر ب...
5 خرداد 1393

خدای بزرگم

خدای مهربون جوری خدایی می کنه که انگار همین یک بنده رو داره و مت جوری بندگی می کنیم که انگار چندین خدا داریم!!!!   پنج شنبه وقتی تصمیم گرفتم به دل دخترک راه بیام و برم خونه مامانی ته ته دلم گفتم خدای من بزرگه و خدای عزیزم امروز مثل همیشه مثل همه وقتها خوب خداییش رو بهم چشوند کلاس سه شنبه تشکیل نمی شه و من وقتی اینو از استاد شنیدم فقط زمزمه کردم الحمدالله رب العالمین سه شنبه هم ارائه داشتم که آماده نبودم و هم قرار بود ان شاالله بریم مسافرت و الان به لطف خدایم من خیلی خیلی آسوده ام امروز کلی با روشا بازی کردیم و بابا هم براش جوجه و جوجه اردک خریده که همش دارن جیک جیک می کنن و روشا کلی ذوق کرده    ...
28 ارديبهشت 1393

به رسم پنج شنبه ها

رسم اغلب پنج شنبه های رفتن به خونه مامانی( مادر آقای پدر) است، جایی پر از پسر عمه و پسر عمو و یک دختر عمه، جایی که روشا سر از پا نمی شناسه و مدام در حال بازی و بدو بدوست... فکر کنم کل ساختمون پنج شنبه ها از دست این بچه ها سر به کوه و کمر می ذارن اینقدر به روشا خوش می گذره که گاهی شاید به مدت دو ساعت اصلا نشینه و پیش من نیاد... امروز خیلی خیلی درس داشتم ، سه شنبه ارائه ای از کلی منبع انگلیسی دارم و عین دور از جون ... تو گل گیر کردم، به هومن گفتم تو روشا رو ببر من نیام بمونم خونه درس بخونم یک دفعه روشا که تا  این لحظه برای رفتن آروم و قرار نداشت گفت مامان تو نری من هم نمی رم.... خیلی جدی نگرفتم تا اینکه هومن آماده شد اما هر کار کرد ...
26 ارديبهشت 1393

بهترین ها

به پسرش نامه می نوشت و حرف هایی می زد که از جنس این دنیا نبود ... ای بهترین پدر عالم ای مولای و سرور ما چه کسی برازنده تر از شما برای پدری حسن و حسین و زینب والا مقام روزتان مبارک روزتان بر ما متبرک باد مولایم   دیدن این کلیپ کوتاه خالی از لطف نیست http://s5.picofile.com/file/8123066684/dadyanimation.flv.html   -------------------------------------------------- تا رفتم مهد دنبال روشا میگه مامان بریم برای بابا کادو بگیریم آخه شب بابا هاس... ---------------------------------------------------- روشا: مامان من با امیر رضا شوهر بشم؟ مامان: ااااااااا باشه مامان یعنی چی شوهر بشین؟ روشا: یعنی مثل ...
23 ارديبهشت 1393

آگهی داغ داغ...

در پی پست قبلی، روشا خانوم تصمیم گرفته یک عدد مامان مهربون و خوب که" کاری به آدم نداشته باشه"( دقیقا اصلاح خودشه) و یک عدد بابای مهربون پیدا کنه حالا ببینید روزگار من رو آخه...... ...
19 ارديبهشت 1393