بیم فرو ریختن
باور داشتن امن ترین احساس دنیاست
وقتی باور کنیم از اعماق وجود ایمان می آوریم و دیگر این دستهای خداست که ما را هدایت می کند
دیروز با روشا بازی گرگ و بره مشهور را بازی می کردیم
من گرگ ناقلاو طفلکم بره بی پناه
وقتی به طرفش می رفتم تا بخورمش با دهانی باز و چشمانی از حدقه درآمده ترس رو توی چشمای معصومش دیدم
اون باور کرده بود من گرگ سیاه شدم و بلند فریاد زد نه تو مامانمی و من خندان بغلش کردم
لحظه ای درنگ کرد تا یادش بایفته من مامانم گرگ نیستم
بعد فکر کردم خود من هم لحظه ای همین حالت بهم دست می ده وقتی ظاهر شرایط زندگی جوری شده که انگار یه گرگ سیاه کمین کرده منو بدره
وقتی احساس می کردم چقدر با خودم گیر کردم
وقتی احساس یاس و بیچارگی داشتم
نوری توی وجودم روشن می شد و من یادم می افتاد خدارو دارم که این شرایط با باور به وجود اون چقدر راحت تر می شد
از خدای بزرگم می خوام خیلی خیلی کمکمون کنه تند تند یادمون بیافته دستهایی به توانایی خلقت هست
یادمون بیافته ما برای این دنیا نیستیم پس دنیایی نباشیم
یادمون بیافته جای دیگه کس دیگه منتظر ماست
یاد بیتی از شاعر خوب فاضل نظری افتادم
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که روز گسل زلزله هاست