روشا سر کلاس درس
از وقتی روشا مهد دانشگاه می ره ، روزهایی هست که کلاس ها و کارگاه های مامان بیشتر از ساعت 3 که مهد تعطیل میشه طول می کشه و مامان مجبور میشه روشا رو ببره سر کلاس
و ماجرا دقیقا از همین جا شروع میشه....
هر 5 دقیقه یکبار تشنه میشه و هر 20 دقیقه یکبار دستشویی می ره و یک ساعت دستشویی می کنه و آخر کلاس که با استاد ها آشنا میشه تو کلاس تردد هم می کنه و البته می دونه هیچ درخواستی سر کلاس درس بی جواب نمی مونه
- مامان شیرینی می خوام...
- مامان چای نمی خوام نسکافه ندارن؟؟؟؟؟
- مامان خانم معلموتون اینه؟؟؟؟؟
- مامان معلموتون دعوات نمی کنه؟؟؟؟
- مامان می خوام رو تخته بنویسم.....
وقتی بیرون می ریم حتما باید بلند از استاد اجازه بگیرم تا خانوم راضی شه وگرنه میگه معلمتون دعوات می کنه
خلاصه خیلی هنرهایی که اصلا ازش ندیدم انجام میده
تند تند میوه می خوره و در حد خفگی چای می خوره.....
اوایل خیلی خجالت می کشیدم، همش احساس مس کردم بقیه که بیشتر اساتید سطح بالای دانشگاه و جزء روسا هستند درباره من چی فکر می کنن... نکنه پیش خودشون فکر کنن چه مادر بی ادبی داشته که بچه این شده ...
اما بعد وقتی تو کارگاه دوروزه روشا خونه مامان بود و نیومد همه کلی سراغش رو می گرفتند و از شیرین زبونی هاش صحبت می کردند
اینکه چقدر با بودن اون محیط کلاس شادتر شده، اینکه روشا چقدر مودبه برای هر کاری اجازه می گیره، اینکه حرفهای بچه گانش چقدر جالبه.....
خلاصه الان می دونم وجود سیندختم یک نعمت خیلی بزرگه برام نعمتی که اصلا از حد و اندازه اش خبر ندارم
نمی دونم با چه زبونی شکر کنم خدای بزرگم
الحمد الله رب العالمین