روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

بهترین ها

به پسرش نامه می نوشت و حرف هایی می زد که از جنس این دنیا نبود ... ای بهترین پدر عالم ای مولای و سرور ما چه کسی برازنده تر از شما برای پدری حسن و حسین و زینب والا مقام روزتان مبارک روزتان بر ما متبرک باد مولایم   دیدن این کلیپ کوتاه خالی از لطف نیست http://s5.picofile.com/file/8123066684/dadyanimation.flv.html   -------------------------------------------------- تا رفتم مهد دنبال روشا میگه مامان بریم برای بابا کادو بگیریم آخه شب بابا هاس... ---------------------------------------------------- روشا: مامان من با امیر رضا شوهر بشم؟ مامان: ااااااااا باشه مامان یعنی چی شوهر بشین؟ روشا: یعنی مثل ...
23 ارديبهشت 1393

آگهی داغ داغ...

در پی پست قبلی، روشا خانوم تصمیم گرفته یک عدد مامان مهربون و خوب که" کاری به آدم نداشته باشه"( دقیقا اصلاح خودشه) و یک عدد بابای مهربون پیدا کنه حالا ببینید روزگار من رو آخه...... ...
19 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

مدتیه دخترک خونه ما اون دختر حرف گوش کن مامان نیست مدام در حال لج کردنه هر حرفی رو باید چند بار بهش گفت و آخر هم اصلا گوش نمی ده هر کاری دوست داره انجام میده و از هیچی هم نمی ترسه . بهش می گم تنبیه می شی ها میگه اشکال نداره ....... مامان حرف گوش ندم تنبیهم کن(تنبیهش محروم شدن از بازی هست) می ترسم بعد چند وقت این تهدیدها هم اثر نداشته باشه حتی گاهی به قربون صدقه متوسل می شم اما اصلا فایده ای نداره، اصلا و خوراکی براش مهم نیست، باید کاری رو که دوست داره انجام بده. نمی دونم من کمی سرم شلوغ شده و نمی تونم بیشتر باهاش وقت بذارم یا طبیعت سنشه یا نمی دونم خیلی به این چیزها فکر می کنم... خدای بزرگم کمک کن ... دوستان عزیز خوشال می شم ا...
12 ارديبهشت 1393

دیدن خدا...

سرش رو از پنجره ماشین آورده بود بیرون کاری که هیچ وقت انجام نمی ده ، به آسمون آبی که از بارون دیشب حسابی لطیف بود نگاه کرد و گفت: مامان دارم خدارو می بینم با خنده گفتم چقدر خوب دخترم  خدا داره چیکار می کنه با لبخند ملیحی گفت هیچی داره بهم می گه خیلی دوسم داره، منم خیلی دوسش دارم مامان یک آن به آسمون نگاه کردم و گفتم بهش بگو مامانم هم خیلی دوست داره و روشا برای خدا تکرار  کرد و من خیلی چیزهای دیگه به خدا گفتم واقعا باور دارم حرفهام از زبون دخترک معصومم قشنگ تر و معنوی تر به خدایم رسید حرفهایی که از جنس زمین نبود خدایم زبانم کم است برای شکرت با تمام وجودم شاکرت هستم
8 ارديبهشت 1393