روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

1392/9/18 14:10
نویسنده : مامان روشا
456 بازدید
اشتراک گذاری

تازگی دارم به این اعتقاد پیدا می کنم که یک سری اتفاقات باید بیافته و خواست خداست و ما باید در برابر این خواسته سر تعظیم فرود بیاریم.

می دونی دخترکم الان که این رو می نویسم خودم بعد 30سال بهش رسیدم با تجربه ، اما دوست دارم تو خیلی خیلی زودتر بهش برسی، دوست دارم بتونم این تجربیاتم رو طوری بهت بگم که یه نیروی محرکه برای بیشتر دونستن تو بشه نا رد اونها و تجربه مجدد اونها...

 

حالا چرا اینو می گم؟؟؟

راستش دوست دارم گاهی فکر کنم الان چندین سال دیگه اس و من دلم می خواد باهم حرف بزنیم مثل اون روزی که دوتایی رفتیم رستوران و تو از خاله بازی های مهدت گفتی، اینکه دوست داری ساناز تو بازی مامانت بشه... دوست دارم یه سری حرف هارو بگم تا یادم نره همین و این ها حرف های مادرانه منه برای تو تنها برای تو که میوه دل منی

جمعه پای بابات خیلی خیلی اتفاقی با پیچ خوردن ساده شکست و تا زانو رفت تو گچ... و خونه نشسن شد طفلک

تو بیمارستان ایستاده بودی دم در اتاق سبز رنگ گچ و گریه آرومی می کردی

مامان پای بابام نشکنه

مامان من بابامو دوست دارم

مامان بابا خوب بشه

خدای بزرگ کمکم کنه بتونم خیلی خوب به تو و بابا تو این روزها که یک جا نشسته برسم

خدا به همه پدر ها و مادرهای خوب که دلشون برای بچه شون می تپه سلامتی بده

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آریا
18 آذر 92 14:41
سلام خیلی ناراحت شدم آخی بنده خدا مرد خونه که تو جا بیوفته خیلی سخته چون مردها توی خونه موندن رو خیلی سخت می تونن تحمل کنن انشاء اله که حکمتی هست و انشاء اله که هر چه زودتر بهبودی پیدا کنن برای هر مریضی که آدم متحمل میشه خدا خیلی از گناهای آدم رو می بخشه گاهی مریضی هم یه جور رحمت خداونده برای بنده و البته نکته مهمتر قضیه امتحانی برای اطرافیانش مواظب باش خوب امتحان بدی من یادم نمیره که همسرم چقدر بزرگ وار بود در بیماری وحشت ناکی که گذروندم سعی کن هرچی بزرگوار هستی این مدتی که این بنده خدا در بستره دو برابرش کنی
مامان روشا
پاسخ
ممنون خیلی به حرفات نیاز داشتم امروز فرشته پیام آور من شدی ها عزیزم
وفا
19 آذر 92 1:13
ای وای عجب اتفاقی ! چقدر براشون و براتون سخته .. بمیرم برای روشا نمیشد نبرینش بیمارستان ؟ من هر اتفاقی میافته خدا رو شکر می کنم که بدترش که می تونست اتفاق بیفته نیافتاده .. ان شالله که زود جوش بخوره و خوب بشه این بابای مهربون .. زهرا توی این قضیه هم حکمتی هست بی شک .. عزیزم توی ماه صفر هر روز زیاد صدقه بدین .. در روایات هست که این ماه نحسه و پر از بلا و فقط با صدقه بلا رو از خودتون و خانوادتون دور نگه دارین .. امید وارم خانواده دوست داشتنی تون همیشه شاد و سالم باشه
مامان روشا
پاسخ
سلام دوستم خوبید؟ ممنون از همدردی قشنگت آره صدقه دادن خیلی تاثیر داره باید یادم بمونه
مامان آوینا
19 آذر 92 10:42
عزیزم خیلی ناراحت شدم ایشاله که هر چه زودتر خوب بشه و مطمئن باش هر چیزی حکمتی داره انشاله همیشه خیر و خوشی برات پیش بیاد خودت خوبی؟ همه چی روبراهه؟
مامان روشا
پاسخ
ممنون عزیزم خدارو شکر خوبم به غیر از پای هومن همه چی خوبه خوندم کمی درگیری درونی دارم
مامان مهبد كوچولو
19 آذر 92 10:46
واااااي خداي من بنده خدا ، از قول من از آقاي پدر احوالپرسي بفرماييد . زهرا جون ميگم توي همه ي اين اتفاقاتي كه خواست خداست و ما بايد فقط سر تعظيم فرود بياريم يه حكمت عجيبي نهفته است . ميدونم روزهاي سختي رو داري ميگذروني ، چون هم رسيدگي به روشا رو داري و هم شوهر مهربونت ! اميدوارم كه خيلي زود خوب بشه چون آقايون از زياد تو خونه موندن خيلي خسته ميشن و بهانه جو ميشن ، سعي كن مناعت طبع داشته باشي و فقط صبوري كني و به خدا توكل كني . مطمئنم كه زووووووووووووووود بابايي خوب ميشه و سركارش بر ميگرده . قربون روشا گلي برم كه تو بيمارستان گريه ميكرده
مامان روشا
پاسخ
ممنون از همدردیتون آره خیلی گریه کرد نازی پسرک رو ببوس
مریم مامان محمد رضا
21 آذر 92 11:23
ای وای بلا بدور عزیزم. انشالله که بزودی سلامتی اش رو بدست بیاره و زندگی اتون روال عادی بخود بگیره. اصلا ماه صفر نحسه هرروز یه اتفاق میفته.
مامان روشا
پاسخ
سلام مریم جان خوبی؟ دلم برات تنگ شده ممنون از همدردیت خواهر