روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

کابوس های شبانه من که دود شد!!!

1392/9/20 8:57
نویسنده : مامان روشا
467 بازدید
اشتراک گذاری

مدتها بود شب تقریباً از ساعت 8:30 استرس من برای مسواک زدن و خواباندن روشا شروع می شد.

داستان از این قرار بود که وقتی پای دخترک به دستشویی می رسید شروع به شیطنت های خاص خودش می کرد، مسواکش رو به همه جا می مالید، خمیر داندان رو قورت می داد البته خیلی خوب می دونست نباید قورت بده و باید تف کنه، مسواک نمی زد و نمی گذاشت من براش مسواک بزنم، خلاصه این قدر عصبانی می شدم که یک روز سرش رو محکم نگه داشتم و خیلی وحشیانه براش مسواک زدم و خیلی خیل از کار احمقانه خودم پشیمون شدم

بعد هم با کلی غر غر خانوم می ومد بخوابه که تا چراغ اتاق خاموش می شد می زد زیر گریه و البته با چراغ روشن هم اصلا نمی خوابید، اول می ذاشتمش روی پام و هر چی قصه و ترانه حفظ بودم می خوندم بعد پام خسته می شد می ذاشتمش زمین و اون هی وول می خورد و آخرش با داد و دعوای من بعد یک ساعت و نیم می خوابید.

این ها اعترافات من بود، ازشون ناراحتم و یه ذره هم به خودم حق می دم. این مسئله برای من کابوس شده بود ، چون خودم بعد یک ساعت و نیم تو اتاق روشا خوابم برده بود و همه کارها و رسیدگی های آخر شبم می موند گاهی حتی نای مسواک زدن هم نداشتم.

تا اینکه یک روز بابای مهربان خانه ابتکار عمل رو به دست گرفت، روشا چراغ خوابی داشت که هنوز از جعبه بیرون نیومده بود ، مجسمه یه دختر بچه اس که موهاشو قشنگ بافته و یه آباژور هم روش داره

هدیه تولد پارسال از طرف زن عمو بود.

اونو آورد بیرون و به روشا گفت این دختر کوچولو از امشب اومده اتاق تو تا شبها اتاقت رو روشن کنه و تو خوب بخوابی...

به پیشنهاد روشا اسمش ملیکا شد.

البته روشا خیلی خوشحال شد و شبها باباش به بهانه بازی می بردش تو اتاق و کم کم می خوابوندش البته هنوز بعد یک ساعت می خوابید اما من راحت شده بودم و همین طور روشا

چون از دعوای شبانه خبری نبود و من توی اون یک ساعت به همه کار های نهاییم می رسیدم

به آشپزخونه ای که باید سر و سامون می دادم ، به تدارک کارهای فردا و خیلی چیزهای دیگه ....

با حل شدن این مشکل به فکر مسواک زدنش افتادم

به خودم نهیب می زدم تو مادری و باید بتونی بهترین روش رو برای بچه ات پیدا کنی ، دعا کردم و عاجزانه از خدا خواستم کمکم کنه

خدا خودش گفته من با صابرینم، خودش گفته از مقام مادر از خیلی چیزهایی که انگار تازه دارم متوجهش می شم

یک شب که خیلی آروم بردمش برای مسواک زدن وقتی مسواک رو گرفت دستش تا شیطنت هاش رو آغاز کنه گفتم:

روشا یه روز یه کرمی که لباس راه راه آبی و صورتی پوشیده بود ، روی دندون های دختر کوچولویی نشسته بود، چون اون دختر خوشگل یک عالم غذا و شکلات خورده بود و مسواک نزده بود

اسم اون کرم کرمک بود ، کرمک به دوستاش زنگ زد که همه بیان تو دهن اون دخترک تا با هم تولد بگیرن....

 

روشا اون قدر غرق این داستان شد که مسواک رو داد به من و من با کمال تعجب و ذوق مرگی حسابی دندوناش رو مسواک زدم

هر بار که کف ها رو تف می کرد به اون نگاه می کرد و می گفت مامان این کدومشون بود؟ انگار واقعا اون کرم هارو می دید که از دندوناش بیرون ریخته

خلاصه ما هرشب کلی داستان درباره کرم های دندون داریم با لباس های مختلف با دوستان عجیب و غریب و یه دختری با دندون های تمیزفرشته

یک شب که روشا خیلی زود بعد خوندن چند کتاب خوابید صبح برچسب که خیلی دوست داره زیر بالشش گذاشتم و بهش گفتم فرشته مهربون برات آورده و شبهایی که زود بخوابی جایزه داری

 

واقعا مشکل خوابش حل شده ، خدای عزیزم رو هزاران بار شکر می کنم که کمکم کرد .

الان زمان مسواک و خواب روشا برام بهترین زمان روز شده ، اول با قصه گویی شروع می شه اون هیجان شنیدن روشا خیلی برام جالبه و بعد که بابا روشا رو می بره بخوابونه من به همه کارهام می رسم تازه کتاب هم می خونم.

گفتم تجربه ام رو بگم شاید به درد کسی بخوره....

حسبنا الله و نعم الوکیل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مهبد كوچولو
20 آذر 92 10:52
سلام سلام صد تا سلام مرسي از نكات آموزشيت . مهبد مسواكش رو ميزنه ولي اول كف ها رو قورت ميده بعد يه ذره تف ميكنه بيرون ولي اصل كاري هاش رو قورت ميده !!!! دومين مشكل هم اينه كه عصرها زياد ميخوابه و اصلا شب ها زود نميخوابه . 8.30 كه شما گفتي تازه بعد از ظهر مهبد و ساعت 11.30 - 12 به زور صد تا شعر و قصه و لالايي ميخوابه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اينو بايد چكار كرد ؟؟؟؟؟
مامان روشا
پاسخ
سلام به مامان مهبد کوچولوی ناز خوب عصر کمتر بخوابه روشا از2:30تا3 تو مهد می خوابه شبها دیگه تا 9 تقریبا خوابه در ضمن قورت دادن کف ها اصلا خوب نیست فعلا با آب نمک رقیق مسواک بزنه بهتره تا درست یاد بگیره تف کنه سلامت و شاد باشید
مامان آوینا
20 آذر 92 13:26
سلام عزیزم خوشحالم که این کابوس و مشکلت حل شده خوب ما هم تقریبا این روند شما رو برای خواب و مسواک داریم ولی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آوینا تازه 10:30 عزم خواب می کنه و تا بخوابه 11 می شه و بعدش من بیهوشم ... کاش می شد من هم یه راهی پیدا کنم آوینا به جای 11 ساعت 10 دیگه خواب باشه
مامان روشا
پاسخ
سلام دوستم آره 11 خیلی دیره صبح می تونه راحت بیدار شه؟
مامان آریا
20 آذر 92 14:46
سلام خدا قوت خوبی ؟ چطوری ؟ همسر گرامی چطورن ؟ باور کن موبایلم شارژ نداشت چند بار خواستم اس بزنم حالش رو بپرسم خوب خدا برای مادرهایی که فرزند پر جنب و جوش تری دارن اجر بیشتر به حسابشون واریز می کنه خواهر جان حرف خوبی زد یکی از دوستان که مادرها در مادری امتحان های مختلفی دارند و هر مادری نوعی امتحان یکی بچه ای به غایت خجالتیه یکی به غایت جسور یکی به راحتی تربیت میشه و یکی مقاوم در برابر قانون ها و تربیت یکی بد غذا یکی بچه اش مریض به دنیا میاد که از همش سخت تره همینه الی آخر خوب اون وقت من مادر هستم و این امتحانی که به واسطه این فرزند داره از من گرفته میشه فکر امتحان های سخت تر رو که کنیم بایت این هایی که داریم و نصیبمون شده خدا رو شکر می کنیم که امتحان سخت تر نگرفته ازمون انشاء اله همه مون سعی کنیم یه خورده بر خستگی هامون چیره بشیم و تا اون لحظه آخری که میخوایم بسپاریمشون به رخت خواب خودمون رو کنترل کنیم می دونم خستگی ها رو خودم مو به مو درک می کنم ما هر سه 12 می خوابیم و تا آخرین نفس هم باید خانه داری و هم بچه داری کنم من که به آریا یه لیوان آب و یک کاسه می دم و کاریش هم ندارم چطوری مسواک می زنه خوب می زنه کامل می زنه ناقص می زنه خیلی سخت نمی گیرم بهش همین که عادت کنه به این فعل کافیه کم کم که سنش بره بالاتر درست تر مسواک می زنه درباره خواب هم چون همه باهم می خوابیم ولذا وقت خواب اون چراغی روشن و کسی بیدار نیست سعی بر بیدار موندن نمی کنه ضمن اینکه خوب خیلی هم خسته است خودت بهتر می دونی سعی کن یه خاموشی موقت بزنی وقتی خوابید بلند شید هر چند می دونم این شکلی باز هم یه یک ساعتی از برنامه کارهات عقب می مونی به هر حال باید بپذیریم که شاغل بودن و فرزند خردسال داشتن یه مسائل این چنینی گریز ناپذیری هم داره و خوب همیشه نمیشه شرایط رو ایده آل نگه داشت و شما هم زیاد به خودت سخت نگیر اگر اون شب به یکی از کارهای شخصیت نرسی به از این است که خدای نکرده آخر شبی خاطر خودت و بچه مکدر بشه و در نهایت احسن بر شما و احسنت بیشتر بر پدر روشا
مامان روشا
پاسخ
به به چه کامنت پر و پیمونی دلم جا اومد آره قبول دارم فعلا فقط باید عادتش جا بیافته اما یکی از دندوناش کمی سیاه شده می ترسم البته باید ببرمش دندون پزشکی ممنون از احوال پرسید هومن خوبه خدارو شکر فقط خونه نشین شده دیگه بنده خدا
وفا
21 آذر 92 11:44
وای زهرا چه عاااااااااااالی که این کابوستون حل شده .. مال مام تقریبا عین مال شماست با این تفاوت که صبح ها دیرتر بیدار می شیم و شبها هم دیرتر می خوابیم .. پارسا در حالیکه گیج خوابه حاضر نمی شه بریم بخوابیم مگ ر اینکه همه بخوابیم که خوب باباش همیشه یکی دو ساعت بعد از ما می خوابه و من داستان دارم .. چه بابای خوب و مهربونی خدا بهش سلامتی و عمر طولانی بده که اینطور داره بهت کمک می ده .. مسواک زدن رو هم که نگو .. دیگه داستان کرمک ها و جشن تولدشون براش تکراری شده حالا دیگه به من می گه مامان بذار کاری به کرما نداشته باشیم برای خودشون بازی کنن .. می گم م یخورن دندونات تموم می شه میگه بشه عیبی نداره .. اصن یه وضعی
مامان روشا
پاسخ
ههههههههههه اصلا فکر این جای قضیه رو نکرده بودم ... بذار کرم ها راحت باشن وای خدای من ممنون عزیزم
مامانی دختربلا
3 دی 92 1:02
سلام مامانی گل ونمونه عزیزم واقعا درکت میکنم آینازم قبلا موثع خواب من وکلافه می کرد طوری که از کوره در میرفتم وآخرم با داد وبیداد من به خواب میرفت وبعدم عذاب وجدانش میموند واسه من .ولی با مسواک زدنش مشکلی ندارم عزیزم خدارو شکر که قلق کارم امد دستت وراه چاره پیدا کردی خدا روشا رو حفظش کنه شیطون
مامان روشا
پاسخ
هههههههه حالا برای خوابش چه کردی؟؟؟؟