خرید کردن
دیروز باهم رفتیم خرید، برات یه دست تاپ و شلوارک شفید و مشکی خریدم و چهارتا شورت و جوراب تور دار . وای که چقدر مادرت رو اذیت کردی دلت می خواد خودت راه بری و من دستت رو نگیرم ، از مغازه به سرعت برق و باد می ری بیرون و وقتی بغلت می گیرم که نری با اون پاهای کوچیکت هی بهم لگد می زنی و کلی خاکیم کردی ، دستم از درد تیر می کشید، هرچی هم دست همه می بینی می خوای ، تصمیم گرفتم یه مدتی نبرمت خرید چون واقعا خل شدم. با این همه وقتی می دوی و موهات تو باد تکون می خوره و وقتی می فهمی ناراحت شدم دستای کوچیکتو دور گردنم می اندازی و هزار تا ماچم می کنی همه چیز یادم می ره و من می دوم که بگیرمت و تو هی می دوی و بلند بلند می خندی ، قربون صدای خنده ات برم که شنیدنی ترین صدای دنیامه.
عاشق دیدن پیشی هستی و وقتی گربه می بینی می دوی دنبالش و میو میو می کنی وقتی گربه از دستت فرار می کنه و می ره ناراحت میشی و گریه می کنی وای که صورتت که خودتتو لوس می کنی دیدنیه