عقد کنون خاله جون
خاله مهربون روشا همونی که تا از در می رسه روشا خودش رو سراسیمه توی بغلش پرت می کنه، همونی که اگه بریم مسافرت هی سراغش رو می گیره و میگه دلم برای خاله تنگ شده، همونی که از شش ماهگی روشا سعی می کرد موقع هایی که مامان سر کاره جای خالی مامان رو براش پر کنه، همون خاله که همیشه سعی می کنه دست پر بیاد پیش روشا و من آرزو می کردم تو بچگی یه خاله این طوری داشته باشم. دیروز مراسم عقد کنون همون خاله جون بود و روشا کلی خوشحال بود مدام راه می ره و اسم نامزدش رو تکرار می کنه و هی می خنده.
ای پیوند دهنده دلها
ای خدای بزرگ و مهربان
خودت همراهش باش
در جهاد همسرداری و مادری کمکش کن
بچه های سالم و صالح نصیبش بکن
روزی حلال و فراخ براشون فراهم کن
خودت پناهش باش تا خوشبخت باشه همیشه مثل امروز که توی لباس عروس مامان عین ماه شده بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی