بدون بهت!!!!
گذاشتم خيلي ازش بگذره بعد درموردش بنويسم بهتم فروكش كنه كه وقتي سالهاي بعد اين متن رو مي خوني ترس الان توام تبديل به آرامش و سكون بعد طوفان بشه ترسي كه از اون شب تو وجود قشنگت مونده آخرين جمعه ماه شيرينم ماهعزيز كه هر چند نتونستم حقش رو خوب ادا كنم اما شب و روزش رو نفس مي كشيدم وقتي بعد از چهار ساعت از خونه مامان جون برگشتيم در شكسته بود و وسايل قيمتي ربوده شده بود طلاها سكه و لبتاب و دوربيني كه از روز اول تولدت هرروز ما من لحظه هاي باليدنت رو ضبط مي كرد اول بهت و بعد ترس و الان به لطف خداي عزيزم ارومم اما تو سيندختم هنوز ترسي بد تو وجودته ترسي كه دختر نترس ى سر به هوا ما رو محتاط كرده فداي سرت...