روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

دگردیسی1

این روزها حس دیگه ای دارم، انگار دنیا می خواد به شکلی اون وجهه خشونت خودش رو بهم نشون بده به منی که همیشه نیمه پر لیوان را دیده ام ، نیمه ای که من درگیرش نبودم، نیمه ای که گاهی اصلا فکر می کردم نیست، فکر می کردم کل لیوان دنیای من پر است... همیشه فکر می کردم اینکه خدا در قرآن بزرگش گفته ما انسان رو در رنج آفریدیم، یعنی چی؟؟؟ درکش اصلا تو حوصله من نبود حوصله من پر از کلاس ها و کتاب های مثبت اندیشی و کلام تو عصای معجزه گز توست بود دنیای من همه اش خوب بود و غصه که می یومد یه جورایی سرکوب میشد و عقب رانده می شد، همیشه راحت صورت مسئله پاک می شد دنیای من یک خدای خیلی خیلی مهربان داشت که اصلا در فکر مجازات و عقوبت نبود که حتی آدم بد ه...
6 تير 1393

روز میلاد امام زمانم

به من رحم کن بی قرارم بیا کجا بغضم و جا بذارم بیا نمی دونم این چندمین جمعه بود حساب زمان و ندارم بیا ------------------------------------------------------------------------------------- روز جمعه هست و میلاد آقای زمانه هست و دلم بی قرار دیروز با روشا شله زرد پختیم و بین همسایه ها پخش کردیم خیلی براش جالب بود و می پرسید امام زمان کیه و کجاست و منم با زبان الکن نمی تونستم چی باید بگم دوست داشتم روشا رو ببرم مسجد مقدس جمکران که قسمت نشد دوست دارم دخترم رو با زندگی مهدوی آشنا کنم خدایا کمکم کن میلادتان مبارک آقا میلادتان بر ما مبارک باد   ...
23 خرداد 1393

لذت آشپزی من

بعد مدتها دارم پیتزا تو خونه درست می کنم اونم نه با خمیر آماده خمیرش هم خودم و روشا درست می کنیم (تمام هیکل روشا آردی شده) اما به لذتش می ارزه اینقدر از ورز دادن خمیر لذت می برم که چی بوش منو یاد بچگی هام می اندازه با مامان بزرگم خمیر درست می کردیم و تو خونه نون می پختیم ...... واقعا یه ظهر جمعه آدم چی می خواد دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عکسش رو بعدا می ذارم  
9 خرداد 1393

سفری در اردیبهشت

یادش به خیر واقعا وقتی به مسافرت چهار روزه اردبیل فکر می کنم فقط می تونم بگم یادش به خیر... خدای بزرگ واقعا جمیل بودنش رو تو دشتهای اطراف اردبیل به طرز اعجاب انگیزی به نمایش گذاشته همه روزهایی که اونجا بودم فکر می کردم واقعا بهشت خدا چه شکلیه که این دنیای کم و ناچیز این شکلیه؟؟؟؟ این دنیایی که مثلا قرار بوده ما توش تلاش کنیم و به تکامل برسیم دشتهایی پر گل و زیبا در دامن کوه هایی باور نکردنی وای خدای بزرگم برای تمام این زیبایی ها که به ما فرصت دیدنش رو می دی هزاران بار شکرت بودن با روشای گلم و همسر مهربان با خانواده خواهر گرامی، قدم زدن زیر بارون، دویدن توی دشتها و فریاد زدن از ته دل و مناجات در دامن دشتهای بکر ارمغان این سفر ب...
5 خرداد 1393

دیدن خدا...

سرش رو از پنجره ماشین آورده بود بیرون کاری که هیچ وقت انجام نمی ده ، به آسمون آبی که از بارون دیشب حسابی لطیف بود نگاه کرد و گفت: مامان دارم خدارو می بینم با خنده گفتم چقدر خوب دخترم  خدا داره چیکار می کنه با لبخند ملیحی گفت هیچی داره بهم می گه خیلی دوسم داره، منم خیلی دوسش دارم مامان یک آن به آسمون نگاه کردم و گفتم بهش بگو مامانم هم خیلی دوست داره و روشا برای خدا تکرار  کرد و من خیلی چیزهای دیگه به خدا گفتم واقعا باور دارم حرفهام از زبون دخترک معصومم قشنگ تر و معنوی تر به خدایم رسید حرفهایی که از جنس زمین نبود خدایم زبانم کم است برای شکرت با تمام وجودم شاکرت هستم
8 ارديبهشت 1393

عقد کنون خاله جون

خاله مهربون روشا همونی که تا از در می رسه روشا خودش رو سراسیمه توی بغلش پرت می کنه، همونی که اگه بریم مسافرت هی سراغش رو می گیره و میگه دلم برای خاله تنگ شده، همونی که از شش ماهگی روشا سعی می کرد موقع هایی که مامان سر کاره جای خالی مامان رو براش پر کنه، همون خاله که همیشه سعی می کنه دست پر بیاد پیش روشا و من آرزو می کردم تو بچگی یه خاله این طوری داشته باشم. دیروز مراسم عقد کنون همون خاله جون بود و روشا کلی خوشحال بود مدام راه می ره و اسم نامزدش رو تکرار می کنه و هی می خنده. ای پیوند دهنده دلها ای خدای بزرگ و مهربان خودت همراهش باش در جهاد همسرداری و مادری کمکش کن بچه های سالم و صالح نصیبش بکن روزی حلال و فراخ براشون فراهم کن ...
23 فروردين 1393

آخرین نوشته من در سال92

خدای بزرگم رو بابت این سال ها و این روزهای زیبا شکر می کنم بابت این روزهای پر از جنب و جوش که با دخترک به گردش می رویم و هوا بس جوانمردانه خوب است. خدای عزیزم رو بابت این بوهای مست کننده بهاری شکر می کنم خدای مهربانم رو بابت این خورشید مهربان و بارونهای گاه و بیگاه شاکرم الحمدالله رب العالمین امسال با همه قشنگی هاش رفت و ما منتظر سال قشنگ دیگری هستیم امسال خیلی چیزها یاد گرفتم شاید بتونم بگم دوباره متولد شدم امسال خدای بزرگم رو خیلی خیلی شاکرم این روزهای پایان سالی با روشای گلم بیرون می ریم هر جا ماهی می بینه کلی می ایسته و نگاه می کنه هی از بهار و عید می پرسه و دوست داره هفت سین بذاریم و من از ترس خراب شدن هنوز هفت سین رو ...
27 اسفند 1392