رویا هایم وقتی تو نبودی...
یه زمانی که به نظر بسیار دور می آید شب های سه شنبه شیرین ترین شبهایم بودند در محوطه زندگیم شب شعر هایی بود و نقد داستان ها و رویاهای من یک دختر دبیرستانی با دغدغه های متعالی و ترس از فسیل شدن در زندگی روزمره.... شعر هایی که می شنیدم و تند تند یکی در میان یادداشت می کردم تا از خاطرم نرود و بعد ها در لحظات سخت زندگی، زمزمه همین شعر ها آرامم می کرد امیدم را می ساخت و از نو زندگی را برایم معنا می کرد... حال در 30سالگی شعر های کودکانه دخترک را زمزمه می کنیم و در حال رانندگی بلند بلند می خوانیم یا خیلی به خودمان حال بدهیم سوسن خانوم برو بکسی ها که دخترک از شنیدنشان حسابی لذت می برد را بارها گوش می دهیم و همراه آنها می خوانیم ...