شروعی دیگر حضوری دیگر
امروز حال کائناتمان خوب خوب است صبح بعد یک ساعت پیاده روی از خانه تا اداره الان هم منتظر حضور سبز روشا در محل کار هستیم، تا اول شهریور مهد بی مهد و منم و روشا و البته حوض هم نداریم مثل علی خان!
تعطیلات جانانه ام تمام شد البته از این موضوع اصلا ناراحت نیستم من دختر سحر گاهانم و زیاد خوابیدن کسلم می کنه راستش تنها دلیل من برای سر کار اومدن همینه
توی این مدت کلی کتابهای جانانه خوندم مثل استادان گرجیف ، خانه خوبرویان خفته، چهار میثاق سرخ پوستان و کتاب برف در تابستان از همه اش کلی لذت بردم و خوشحالم با این کتاب ها آشن شدم.
یک شب به یاد موندنی خیلی خیلی الکی عضو تیم داژبال اداره شدم و رفتم مسابقات جام رمضان و البته در کمال ناباوری مقام اول رو کسب کردیمخیلی هیجان داشت بعد مدتها حسابی جیغ زدم و تخلیه شدم از هیجان.
در آخرین روز تعطیلات یعنی 20/5/92 روشای گلم رو برای اولین بار بردم استخر، خیلی خیلی بهمون خوش گذشت دخترک عین ماهی رو دستم شنا می کرد و آخر سر دلش می خواست قسمت عمیق هم بره البته ناگفته نماند تو استخر کودکان بود. خودش هم خیلی کیف کرد و مدام ازم تشکر می کرد. بعد استخر گفت مامان کیک می خوام و یه کیک گنده با شیر کاکائو خورد و تا پاش رسید تو ماشین خوابید.
البته کلی بازی هم کردیم که حتما مفصل جزئیاتش رو با عکس می ذارم.