روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

مشغله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1392/6/20 8:41
نویسنده : مامان روشا
834 بازدید
اشتراک گذاری

دوست دارم هر روز بیام و برات از بودنت از لمس بودنت بنویسم .

بنویسم که این روزها خونه ما وقتی تو خوابی چقدر دلگیره و من و بابا تو بیکارهامون و وسط حرفهای زندگی فقط شیرین بازی های تورو برای هم تعریف می کنیم و کیف می کنیم و مدام قربون صدقه ات می ریم.

بنویسم از لذت وقت هایی که من خسته روی مبل دراز کشیدم و می یای کنارم دراز می کشی و دست های کوچیکتو دور گردنم می اندازی و می گی شیرین زبون من نخواب من پیش توام

بنویسم از نقشه هایی که هر روز هزار بار برای لحظه لحظه با تو بودن می کشم

 

از اون موقعی که از در مهد می یام بالا یعنی پله هارو دوتا یکی تند تن می یام و تو از ته مهد می دوی بغلم و هی تند تند بوسم می کنی

از اون روزی که با هم رفتیم باغ پرندگان چقدر درباره اونها سوال می پرسیدی و داستان تعریف می کردی

 

از اینکه نمی تونم یک لحظه به تو فکر نکنم اگه بدون تو جایی میرم دیگه بهم خوش نمی گذره و هر لحظه جای تو رو خالی می کنم

 

از اینکه ناراحتیم رو از چهره ام می خونی و می یای با زبون بچه گانه ات دلجویی من

 

از اینکه دوست داری بعضی موقع ها نی نی باشی و ادد ادد حرف می زنی و آی به دل من می چسبه آی حال می کنم آی ی ی ی ی

از اینکه دارم اهلیت می کنم اما سعی می کنم خیلی مطیع نشی و همین دخترک شیطون و پر انرژی و شاد و شنگول بمونی برای سال های بعد برای همیشه

خستگی هامو ببخش  گاها بی حوصلی هامو ببخش .....

عکس هایی از باغ پرندگان در ادامه مطلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مریم مامان آریا
20 شهریور 92 9:35
عزیزترینم زیباترین موهبت زندگی ما مادری کردنه
هیچ کسی نه همسر و نه خود فرزند هیچ وقت تا وقتی که به زیر خاک هم بریم نمی تونن عمق عشق یک مادر رو بفهمن
به نظر من عشق خالص واقعی بعد از عشق خدا به بنده، عشق مادر به بچه است


عشق واقعی
موافقم
وفا
23 شهریور 92 10:40
خیلی قشنگ همه احساسات مادرانه رو بیان کردی ..
بذار اضافش کنم ..
ازینکه گاهی بخاطر بعضی کارهات از کوره در میرم و سرت داد می کشم و لحظه ای بعد غرق پشیمونی می شم و از خودم شرمنده می شم
از وقتایی که خوابیدی و صورت نازت معصوم تر و ناز تر همیشه است و میام کنارت و بو می کشم پوستت رو و گونه های نرمت رو آروم می بوسم که بیدار نشی
...
خدا این دختر جیگر و واسه مامان نازنینش نگه داره الهی

سلام دوست عزیزم ممنون سر زدی به ما من که هر روز بهت سر می زنم اما نمی تونم کامنت بذارم
نازی
23 شهریور 92 11:56
بیا اینجا به دردت میخوره تو گوگل بزن "کپی پیست کن" بعد بیا کپی پیست کن
مریم مامان محمد رضا
27 شهریور 92 19:46
خیلی قشنگ حرفهای دل یه مادر خسته رو گفتی. انشاالله که هردو سلامت باشی و از عشق سرشار البته با همسر گلتون هااااااااااا


ممنون از شما دوست خوبم