تولد ساینا

جمعه 19 مهر ساعت 3 با روشای گلم نشستیم تو ماشین به سوی شهران که برای من مثل مسافرت بود، راستش تا اون روز اون قسمت شهر نرفته بودم ، از همت رفتیم تا ته ته که فلش به سمت شهران داشت و البته من رد کردم و از دهکده المپیک دور زدم تا رسیدیم و از اون جا که دوست خوبم سیران آدرس قبل از عوض شدن اسم خیابون هارو بهم داده بود 12458 بار شهران رو بالا و پایین کردم تا به اندازه عمرم بشناسمش ( حالا یه شهران شناسی شدم من...)

بالاخره رسیدیم ، ساینا ی گلم خیلی قشنگ اومد جلوی در و منو یادش بود  تولد به من و روشا خیلی خوش گذشت ، دوستای گل کلوب هم بودن که از دیدنشون خوشحال شدم روشا هم اولش حاضر نبود کتش رو دربیاره اما بعد با پریناز حسابی رقصیدن و آخر مجلس با دری تو اتاق کلی بازی کردن ، کلا حسابی بهش خوش گذشت، ساعت7:20 هم به سمت خونه حرکت کردیم.

این هم عکس های بچه های نازمون

حس خوبی دارم که فرصت می کنم با آدم های خوب زیادی آشنا بشم و این رو لطف خدا به خودم می دونم همیشه دوست داشتم آدم های زیادی رو تو زندگیم ببینم چون اعتقاد دارم خدا هر آدمی رو برای منظوری سر راه ما قرار می ده و خوشبختانه من آدم خوش شانسی تو دوست پیدا کردن هستم

برای روشا:

دخترم آرزو می کنم تو زندگیت از دوستان خوبی بهره مند باشی و تو هم دوست خوبی برای اونها باشی به نظرم هر رابطه ای با وقت گذاشتن و احترام متقابل حفظ میشه و آدم ها رو بهم نزدیک میکنه و حس مشترک و مفید درست میکنه ارزش نگه داشتن داره

دوستی حس لطیفی ست

نگهش خواهم داشت

تو چه نزدیک باشی

چه دور.....