شرمساری
دخترک می داند این مادرش مادر همیشه نیست فرق کرده ؟؟؟
دارم رفتارهامو با خودم سبک و سنگین می کنم، نگاه ها، لحن تند، مداراها با کودکی سه سالگی، عصبانیت ها، بد جنسی ها و ...
وقتی دقیق می شم می بینم چقدر سخته همیشه این مد نظر باشه که این موجود چارچوب فکری دیگه ای داره
چقدر سخته وقتی کل لیوان آب رو ریخته زمین و از ترس عصبانیت چشم های کوچیکش گرد شده و باز من داد می کشم
از خودم شرمنده ام می نشینم دستان کوچکش را می بوسم گریه می کنم
او هم گریه می کند
" اشکال نداره مامان می بخشمت"
تند تند می گوید
اما من شرمسار پیش خدای خودم هستم که همین صبحی عهد کرده بود روزه داد بگیرم و روزه ام را به بدترین شکل شکستم
دیگر هیچ چیز حالم را خوب نمی کند
جز توبه و قول و قرار جدید
خدایا مارو لحظه ای به حال خودمون وامگذار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی