پاهای کوچک توان بزرگ

بعضی وقتها که سرم خیلی شلوغه و زیاد فرصت ندارم با روشا بازی کنم خیلی دلم برای بازیها و شادی های بچه گانه اش تنگ می شه.

دیروز خاله سامانتا(فهیمه) خونه مون بودن با ایرضای گلم که روشا خیلی خوشحال بود و کلی با امیر رضا بازی کرد و البته گاهگداری سر یه اسباب بازی با هم مشاجره داشتند ، من اولش سعی می کردم دخالت نکنم اما وقتی دعوا بالا می گرفت و کار به جیغ زدن و گاهی دعوا می رسید جلو می رفتم و براشون نوبت تعیین می کردم و می ایستادم ببینم رعایت می کنن یا نه؟ بعد از چند نوبت خودشون خیلی خوب نوبت رو رعایت می کردن و در بازی بعدی که صدا درآوردن با طبل بود روشا یه بار خودش به طبل میزد و می داد به امیررضا بزنه . خیلی خوب تونستم نوبت رعایت کردن رو یاد بگیرن که یکی از مهارت های مهم عاطفی- اجتماعی محسوب میشه.

شب وقتی خاله رفت و من و روشا تنها شدیم روشا اومد جلوم نشست و گفت مامان پام رو ماساژ بده من هم آروم آروم پاهاش رو از انگشت ها گرفتم و شروع به ماساژ کردم و کلی درمورد پا های روشا با هم حرف زدیم ، اول در مورد انگشتان پا که ٥تا است و روشا خیلی خوب برام شمرد ، در مورد شست پا صحبت کردیم که از همه بزرگ تره و از روشا پرسیدم کدوم انگشت بزرگتره شستش رو تکون می داد ، در مورد کف پا ، ساق ران با هم حرف زدیم و در آخر روشا پاهاش رو بالا گرفته بود و می چرخوند و کلی از این کار لذت برد ، کمی تمرین لی لی کردن هم انجام دادیم که روشا٢تا تونست لی لی کنه که برای بار اول خیلی خوب بود. سپس در مورد لباس هایی که برای پا هست حرف زدیم و روشا شلوار و جوراب هایش رو آورد و سعی کرد خودش پاش کنه ، منهم کلی جوراب خودم و روشا و دستکش و روسری آوردم و ازش خواستم اونهایی که برای پا هست رو یه جا بذاره که خیلی خوب از پسش براومد با یه خطا که جوراب من رو هم گذاشت قاطی لباس های خودش.

خلاصه نیم ساعت خیلی خوبی رو با پاهای کوچک اما پرتوان روشا داشتیم و کلی تجربه خوب کسب کردیم.