تجربه هایی با روشای خودم
سلام عزیز دل مامان
دوست دارم تند تند بیام و برات بنویسم و برای خودم تا بعد ها با هم بخونیم و خاطرات قشنگمون تازه بشه برامون آخه لحظه لحظه با تو بودن برام خیلی شیرینه گلم بوی تو عطر وجودت که دنبال خودت می کشونی از این اتاق به اون اتاق و من که مست توام وای که تازه فهمیدم دوست داشتن اندازه نداره و من به اندازه این بی اندازگی خیلی خیلی دوست دارم.
الان که دارم می نویسم تو اداره ام و کمی سرم خلوت تر شده و تو امروز قراره بری خونه مامان جون چون مهد گفت بچه هارو دارن می برن اردو و من ترسیدم بزارم تو بری، آخه عزیز دلم تو ماشاالله خیلی فعال هستی و اصلا اهل نشستن نیستی و در یک چشم بهم زدن دوست داری بری و کل محوطه رو واسه خودت بگردی مثل همین پریروز که رفتیم افتتاحیه المپیک ورزش اداره ، همه بچه ها نشسته بودن و تو دور سالن هی راه می رفتی و با کاغذ رنگی ها بازی می کردم آخرش هم کلی بادکنک بازی کردی و ١٠تا بادکنک با خودت آوردی خونه.
عصرها که با هم می ریم خونه می یای بغل من می شینی و می گی مامان خیلی دوست دارم و من دیوونه میشم از لحن صدای قشنگت باید صدات رو ضبط کنم این جا بزارم .
خوش به حالت که من اینقدر دوست دارم