روانکاوی
تو آخرین روزهای آخرین ماه سال 91 زیر بارون قشنگی که من همیشه عاشقشم با دخترک قصه مامان رفتیم روانکاوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا اینکه چرا بماند ..........
البته به خاطر دخترک رفتیم اما جلسه به روانکاوی مامان تبدیل شد و شیطنت های دخترک در مطب،
من مدام نگران توام گلم نگران معصومیت و شیطنت های بی پایانت و این اضطراب ها گاهی منو تبدیل به یه مامانی می کنه که نباید باشم و دوست ندارم باشم مامان نگران و مضطرب ...نه این تصویری نیست که من از مادری خودم برای تو داشتم و دارم،
امیدوارم با این جلسه ها این نگرانی های من برن و فقط تو باشی، شیطنت هات و گلحرف هایی که دل منو می بره .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی