دوستان گل من و روشا
یه اتفاق خیلی خیلی خوب که بهار امسال افتاد و من کلی ذوق کردم دیدن دوتا از دوستای مجازیم بود که الان از شیرین ترین دوستای حقیقیم هستن، کسایی که با اینکه ندیده بودمشون اما حس می کردم همسایه دیوار به دیوار خونمون هستن و گاهی که دلم گرفته سر بکشم تو خونشون و بگیم و بخندیم و شاد شیم، یا اون دوستی که دیر به دیر می بینیش اما همش یاد حرفهاش هستی و از بودنش خوشحالی
هفته اول ویهان گل، پسر ناز و بامزه خودم با مامان گل و بابای خوبش اومدن تهران که البته به خاطر گرفتاری های عیدانه فقط تونستیم چند ساعتی تو سرزمین عجایب همدیگر رو ببینیم و خیلی کیف کنیم. این عکس اصلا خوب نشد چون با دوربین بود بهتر نداشتم ببخشید دوست گلم
و هفته دوم پارسای خوش زبون و آقا با پدر و مادر خیلی گلش رو تو شهر کتاب مرکزی دیدیم و کلی با مادر گرام اختلاط کردیم و لذت بردیم.
روشا هی پارسا رو بغل می کرد و پارسا هی درمی رفت آخه زمونه برعکس شده هاااااااااااا
حس خوبی دارم از دیدنتون.