خلاقیت از نوع بازی

یکی از حیووناتی که من عاشقشم و خیلی دوسش دارم کفشدوزکه که اصلا نمی دونم چرا اسم این بخت برگشته رو گذاشتن کفش دوزک آخه نه به کفش می خوره نه به خیاط ها .... چند روز پیش در حرکتی مادرانه و کدبانو گری برآن شدیم تا اسفناج خریده و ته چین اسفناج درست کنیم تا هم آهن سرشار به بچه مان برسد و هم دلی از عزا درآوریم خلاصه یه دسته اسفناج از نوع پاک کرده خریدیم و وقتی داشتیم می شستیم یک کفشدوزک ناز از توش بیرون جهید ما هم سریع گرفتیم و در یک کیسه انداختیمش و سوراخی هم زدیم تا از خفگی نمی رد تا وقتی دخترک ا زخواب برخواست با دیدن آن کلی کیف کند و با حشرات آشنا شود.

وقتی روشا از خواب برخواست بعد از خوردن شیر عصرگاهی بر آن شدیم تا کفشدوزک بخت برگشته را به روشا نشان دهیم و با آب و تاب شروع کردیم :روشا بیا مامان کفشدوزک " این حشره فرز به ثانیه از کیسه پرید بیرون و به سمت ما پرواز کرد و از ما جیغ و داد و از کفشدوزک پرواز بر فضای اتاق ، روشا هم تا این صحنه رو دید شروع به گریه کرد و کفدوزک اومد پیش ش نشست و شروع به فرار کرد.

القصه بعد از کلی فیلم بازی کردن که چه حیوون نازی روشا کلی بهش نگاه کرد و باهاش بازی کرد البته به خاطر اینکه دوباره پرواز نکنه انداختیمش توی شیشه و درش رو با بادکنک بستیم و یه سوراخ کوچک هم گذاشتیم و بعد برای جلوگیری از ضربه مغزی شدن اون بخت برگشته روشا و بابا توی حیاط ولش کردن رفت.