روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

تولدت در من جاریست همیشه

داشتنت حس دریاییت که از رودهای الهی سیراب می شود دخترکم نمی توانم شکر خدایم را به جا بیارم من ضعیف تر از آنم  خدایم! شکرت برای بودن روشا خوبم برای داشتن روشای نازنینم برای لطف بی نهایتت که در من جاریست ---------------------------------------------------------------------- تولد گلم در محرم حال و هوای دیگری داشت یاد خانم رقیه در دلم آشوب داشت ای آقای کشتی نجات! خودم چه ارزشی دارم؟ دخترم فدای سه ساله تان در پناه خودت  امنش ساز و با عشق خودت تربیتش نما
8 آبان 1394

جشن زود هنگام

دومین سال هست که تولد عزیزم تو ایام محرم می افته و من به احترام آق و مولایمان جشن تولد دخترک رو زودتر برگزار می کنم، امسال به خاطر تراکم تولد ها در مهد دقیقا آخرین روز ذی حجه افتاد. البته صبح ساعت 9 تا قبل از اذان ظهر باشه. خیلی به دخترم خوش گذشت مخصوصا که عاشق تولد و کیک و شع هست، به درخواست خودش کیک سیندرلا گرفتیم و یه جشن ساده و قشنگ در مهد برگزار شد. ان شاالله در پناه آقا امام حسین باشی همیششه دخترم ...
22 مهر 1394

دوستت دارم.... برای خدا

عشق فرزند یک چیزی مثل جبر می مونه، از ائن لحظه ای که می فهمی بارداری یک عشقی درونت شکل می گیره که با بزرگ شدن بچه بزرگ تر می شه و وقتی اولین نگاه رو به صورت معصومش می اندازی کامل و کامل تر میشه. این حس مادری همیشه هست، آدم بچه اش رو در هر شرایطی دوست داره حتی اگه از نظر دیگران زشت و شیطون و بد بیاد اما عزیز مادرش می شه . به نظرم همه مادرهای طبیعی این طورین یعنی طبیعت آدم هاست.... خوب منم مستثنی نبودم، من روشای نازم رو قد تمام دوست داشتنی ها دوست داشتم و انگار قلبی جدید پیدا کرده ام که بیرون بدنم می تپه.. اون موقع ها من بودم و طبیعت مادرانه و بچه ام مثل همه مادرها در همه جای دنیا ختی مثل پرندگان و حیوانات که گاهی صحنه های مادری کردنشون ...
25 شهريور 1394

خوشا شیراز و وصف بی مثالش

روز 9 اردیبهشت ماه صبح زود زود به سمت شیراز راه افتاریم. هوای لطیف اردیبهشتی و منی که هنوز هم برای جاده و سفر دلم هی تند تند می زنه، اول به حرم امن و زیبای حضرت معصومه(ع) مشرف شدیم ساعت 7 صبح بود و هوا عالی و خانم بزرگ مهمان نواز، صحن خلوت و دلباز بود و بعد مدتها فرصت حرف های در دل مانده با حضرت خانم مهیا شد. ساعت 11 در قمصر کاشان بودیم برای دیدار از گلابگیری که بوی گل محمدی اعجازی کرده بود و هوایی بود که از وصف و  توصیفش عاجزم، واقعا بهشون غبطه خوردم همچین کار معطر و زیبایی دارن. و ساعت 2 بود که در اصفهان بودیم، مهمان وازی دوست خوبم مهشید که لذت اصفهان رو برامون چند برابر کرد و لحظات خوب روا با ملیسا که خیلی به چسبید. در اصفهان ب...
20 ارديبهشت 1394

مادرم

همیشه حوالی روز مادر دست و دلم بیشتر از همیشه می لرزه، وقتی بمب بارون اس ام اس و کامنت سرازیر میشه درباره مادر و مادری کردن همش با خودم فکر می کنم آیا من لایق این واژه بزرگ هستم؟ اگر مادری مثل زهرای اطهر است من اصلا کجای داستان ایستادم. اما مادر بودن با همه این دغدغه های تموم نشدنیش زیباست، به قول خانم دکتر فتی استادم همیشه می گن زندگی مشترک و مادری یک پکیج هست یعنی نمیشه من نی نی تپل مپل ناز و خوشگل بخوام اما حوصله بچه داری نداشته باشم، یک بچه مودب و عالی بخوام اما حوصله حتی بازی کردن با بچه مو نداشته باشم، اما متاسفانه این روزها چقدر زیادند مادرهایی که بچه هارو به دست پرستار می سپارن و تا دیروقت سرکارن و آخر با یک خوراکی و کادو باید بیا...
17 فروردين 1394

هفت سال اول تولد

خیلی شنیده بودم که بچه باید تو هفت سال اول زندگی بدون امر و نهی های بی جا بزرگ بشه، باید امیری کنه و پدر و مادر باید حد الامکان بتونن خواسته های خودشونو با زبانی نرم و آروم بهش بگن، اما واقعا برام خیلی قابل درک نبود، آخه ما همیشه سر خیلی از موضوعات با روشا درگیر بودیم مشکلات الکی که اصلا به چشم هم نمی یاد مثل لباس پوشیدن، صحبت کردن و کلا رفتارهای اجتماعی چون روشا دختری بی باک و شیطونه و دوست نداره تو چارچوب ما محدود بشه و من و پدرش اصرار داشتیم اون مثل یک خانم رفتار کنه و همین زمینه اختلاف ما رو درست می کرد. امروز توی مسیری که رفته بودم پیاده روی به این هفت سال اول و هفت سال دوم فکر می کردم به این واقعیت که اگه بچه تو هفت سال اول فرصت تجر...
9 فروردين 1394

پنجمین سال

سال 94 پنجمین سالی بود که کنار سفره هفت سین ما یک دختر ناز و شیرین نشسته و از پنچ ساعت قبل هی می پرسه چرا سال نو اینقدر دیر می یاد، دختری شیرین زبون که با اومدنش زندگی من رنگی گرفت آسمونی و شیرین و زیبا، خدای بزرگم رو برای بودنش شاکرم هر لحظه و تا همیشه   سفره هفت سین ما از صبح جمعه پهن شد، یک سفره هم در اتاق دخترک با سلیقه خودش که حسابی لذت برد و ذوق کرد . ما هم از ذوق او ذوق کردیم. ان شالله بهترین سفره های مادی و معنوی را بچینی دخترم همیشه   دوستان خوبم سال نو بر همه شما مبارک در پناه حضرت مادر سلامت و شاد باشید  
7 فروردين 1394