روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

هیجان خواهرانه

از وقتی روهان دنیا اومده روشا خیلی شوق و ذوق داره واقعا برادرش رو دوست داره اما متاسفانه دلش می خواد کارهای بزرگ ترها رو انجام بده و همین باعث میشه گاهی کارهای خطرناک کنه. البته الان می تونه نشسته برادرش رو بغل کنه و یا گاهی اونو روی پاش بزاره و جالبه روهان وقتی گریه می کنه با شنیدن صدای روشا آروم میشه. روهان امروز 28 روزه شد که روزان نوزادیش به سر اومد، دلم می خواد از تک تک ثانیه های با اون و روشا بودن استفاده کنم چون می دونم بچه ها زود بزرگ می شن و دلم برای این لحظه ها تنگ میشه. امروز برای سومین بار روهان رو با روشا بردیم حموم. ...
25 تير 1395

خواهر شدنت مبارک

روز 12 ماه مبارک رمضان آقا روهان داداش روشا خانم به دنیا اومد و بار دیگه با ورود یه وروجک دیگه زندگی ما قشنگ تر شد. واکنش روشا در برابر برادرش واقعا جالبه هم خیلی خیلی دوسش داره و هم واقعا نمی دونه باید چیکار کنه می خواد همه کارهای منو تقلید کنه که این وسط یه کارهایی هم می کنه که گاهی شیرینه و گاهی خطرناک. خدای مهربون رو برای همه این لحظات شکر می کنم.   ...
19 تير 1395

ششمین بهار بودنت جاویدان

بهار 95 هم مانند فصل های دیگر به موقع از راه رسید، دخترکم حسابی شوق و ذوق هفت سین و ماهی داشت و مدام تا عید لحظه شماری می کرد، این ششمین بهاری بود که دخترک در کنار سفره هفت سین ما رنگ و بویی قشنگ بخشیده بود هر چند همان لحظه خواب خواب بود و بیدار نشد.  
4 فروردين 1395

روزانه هایم با روشا

این روزهای زمستانی که روشای عزیزم مهد نمی ره و کلا پیش خودمه این قدر برام عزیزه که دلم می خواد حسابی کش بیان هر چند آزمون جامع دارم و خیلی مشغول درس خوندن هستم اما بودن این فرشته خوش صحبت آرا مشی بهم می ده وصف نشدنی که خدای بزرگم رو بخاطرش هزاران بار شاکرم. اینقدر این وروجک بزرگ شده و حرف های قلمبه سلمبه می زنه که من مات و متحیر نگاهش می کنم و روزهایی رو به خاطر می یارم که برای ساده ترین کار هم با ایما و اشاره نمی فهمیدم چی می گه... روشا نوری از بهشت هست که شاید توی تاریکی دلم درخشید و الان من از گرمای این نور شادم می شینم درس بخونم اب می ریزه می یاره دستم می ده و خودش کنارم می شنه نقاشی می کشه و درس می خونه و تا ساعت 9 شب می شه صدا...
12 اسفند 1394

شادی ات فزون باد

این روزهای سیندختم پر شده از شادی برای انتظار یک خواهر یا برادر دیگر روزهایی که من حالم چندان مساعد نیست و دخترک خوب می داند کودکی که درونم پرورش می یابد به زودی همبازی لحه هایش خواهد شد( ان شاالله) روزهایی که من فکر می کنم ایا دوباره می توانم کودکی را به عظمت روشا دوست داشته باشم؟ مگر قلب چقدر گنجایش دارد؟ روزهایی که ناخوشی های طبیعی صبحگاهی تا شامگاه هم ادامه دارد و دخترک مدام آدامس و بستنی تعارفم می کند.... خدایم را بابت تک تک این ثانیه ها شاکرم برای روشایم که همیشه روشنایی زندگانی من بوده.
27 دی 1394

تولدت در من جاریست همیشه

داشتنت حس دریاییت که از رودهای الهی سیراب می شود دخترکم نمی توانم شکر خدایم را به جا بیارم من ضعیف تر از آنم  خدایم! شکرت برای بودن روشا خوبم برای داشتن روشای نازنینم برای لطف بی نهایتت که در من جاریست ---------------------------------------------------------------------- تولد گلم در محرم حال و هوای دیگری داشت یاد خانم رقیه در دلم آشوب داشت ای آقای کشتی نجات! خودم چه ارزشی دارم؟ دخترم فدای سه ساله تان در پناه خودت  امنش ساز و با عشق خودت تربیتش نما
8 آبان 1394

جشن زود هنگام

دومین سال هست که تولد عزیزم تو ایام محرم می افته و من به احترام آق و مولایمان جشن تولد دخترک رو زودتر برگزار می کنم، امسال به خاطر تراکم تولد ها در مهد دقیقا آخرین روز ذی حجه افتاد. البته صبح ساعت 9 تا قبل از اذان ظهر باشه. خیلی به دخترم خوش گذشت مخصوصا که عاشق تولد و کیک و شع هست، به درخواست خودش کیک سیندرلا گرفتیم و یه جشن ساده و قشنگ در مهد برگزار شد. ان شاالله در پناه آقا امام حسین باشی همیششه دخترم ...
22 مهر 1394

دوستت دارم.... برای خدا

عشق فرزند یک چیزی مثل جبر می مونه، از ائن لحظه ای که می فهمی بارداری یک عشقی درونت شکل می گیره که با بزرگ شدن بچه بزرگ تر می شه و وقتی اولین نگاه رو به صورت معصومش می اندازی کامل و کامل تر میشه. این حس مادری همیشه هست، آدم بچه اش رو در هر شرایطی دوست داره حتی اگه از نظر دیگران زشت و شیطون و بد بیاد اما عزیز مادرش می شه . به نظرم همه مادرهای طبیعی این طورین یعنی طبیعت آدم هاست.... خوب منم مستثنی نبودم، من روشای نازم رو قد تمام دوست داشتنی ها دوست داشتم و انگار قلبی جدید پیدا کرده ام که بیرون بدنم می تپه.. اون موقع ها من بودم و طبیعت مادرانه و بچه ام مثل همه مادرها در همه جای دنیا ختی مثل پرندگان و حیوانات که گاهی صحنه های مادری کردنشون ...
25 شهريور 1394

خوشا شیراز و وصف بی مثالش

روز 9 اردیبهشت ماه صبح زود زود به سمت شیراز راه افتاریم. هوای لطیف اردیبهشتی و منی که هنوز هم برای جاده و سفر دلم هی تند تند می زنه، اول به حرم امن و زیبای حضرت معصومه(ع) مشرف شدیم ساعت 7 صبح بود و هوا عالی و خانم بزرگ مهمان نواز، صحن خلوت و دلباز بود و بعد مدتها فرصت حرف های در دل مانده با حضرت خانم مهیا شد. ساعت 11 در قمصر کاشان بودیم برای دیدار از گلابگیری که بوی گل محمدی اعجازی کرده بود و هوایی بود که از وصف و  توصیفش عاجزم، واقعا بهشون غبطه خوردم همچین کار معطر و زیبایی دارن. و ساعت 2 بود که در اصفهان بودیم، مهمان وازی دوست خوبم مهشید که لذت اصفهان رو برامون چند برابر کرد و لحظات خوب روا با ملیسا که خیلی به چسبید. در اصفهان ب...
20 ارديبهشت 1394