روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

نوروز نامه

سلام سال نو بسیار بسیار مبارک و شادباش. ما که حسابی استراحت کردیم و با دخترک زیبا بهمون خوش گذشت هرچند در تهران بزرگ و خلوت بودیم. هجده روز مهربان رو کنار هم داشتیم و واقعا لذت بردیم. امیدوارم این سال برای همه سالی پر از خبرهای خوب سلامتی و ثروت عظیم باشه. روز چهارشنبه از صبح شروع به چیدن سفره هفت سین کردیم. با هم تخم مرغ رنگ کردیم ظرف سبزه رو تزئین کردیم هی سین هامونو شمردیم کم نباشه و روشا هی سماق و سمنو رو قاطی می کرد و سیب سفره رو گاز می زد   این ها ماهی های کوچک ما هستن روشا قاشق برداشته بود تا ماهی هارو هم بزنه (آخه چی بگم من) رنگ کردن تخم مرغ ها ظرفی که مشاهده می کنید روشا با پوست نارگیل و توپ...
17 فروردين 1392

بازنگری سال 1391

یک سال دیگه زندگی کردیم با همسر عزیزم و کولوچه خانم گل، چقدر با هم خندیدیم چقدر ناراحت شدیم چقدر خوشحال بودیم ،چقدر یادمون رفت خودمون رو داریم و این بالاترین نعمت خداست. سال 91 برای مامان سال رویا بود همش برنامه ریزی کردم و اکثرا انجام ندادم و هی دوباره برنامه ریزی کردم، وقتی یادداشت های روزانه ام رو نگاه می کنم می بینم چقدر فکر کردم برای خودم برای روشا برای زندگیمون. چقدر موقع هایی که ناراحت بودم کفران نعمت کردم و البته لحظه های شکرگزاری هم کم نبود، با مامان های آبانی خیلی بیشتر آشنا شدم و خیلی هاشون دوستای خیلی خوبی برام شدن که برای خودشون و بچه های گلشون که مثل روشا همشون رو دوست دارم آرزوی سلامتی و شادی می کنم. کنکور دکتری امتحان داد...
28 اسفند 1391

جشن پیشواز سال92

این هم جشن بهار مهد روشا ، روز فوق العاده گرمی بود و من خسته شدم حسابی چون روشا بعد اون جریان پاش تازه مربیش رو دید و انگار داغش تازه شد همش چسبیده بود به من و اصلا اون همه شعر و نمایش که تمرین کرده بود خوب نخوند. یکی از شعر هاش : یک گل ده گل صدها گل                         این جا آن جا هرجا گل دامن دامن فروردین                               می ریزد بر دنیا گل .... ر...
28 اسفند 1391

بدون عنوان

درد هایی هست که فقط میشه فریادشون زد و حسابی اشک ریخت تا درونت رو نسوزونند درد  هایی که در جسم تو نیست اما روحت رو مچاله می کنه فشار میده و راه هرچی جز اشک رو می بنده و این صدای هق هق خودته که کم کم آرومترت می کنه نم نم شاید تا امروز معنای واقعی درد رو حس نکرده بودم تا امروز نفهمیده بودم فریاد از ته دل چه  اندازه قلبت رو می لرزونه شاید تا امروز قلبم اینقدر برای ضربه زدن زور نمی زد و خودش رو به این قفس کوچیک نمی کوبوند تنها به فاصله دو دقیقه از تلفن وفاجون تا رسیدن های نفس بر من تا دم در مهد دستام رو فرمون ماشین می لرزید و لبهام حسی تلخ رو مزه مزه می کرد، روشای من؟ روشای شیطون و شاد من راه هر فکر بد رو می بستم و ذهنم و افسار می ...
28 اسفند 1391

تکاندن خانه

نمی دونم چرا از بهمن ماه دیگه دوست ندارم خونه رو تمیز کنم ، هی می گم ولش کن واسه دم عید اساسی تمیز کنم هی هی هی که یهو میشه نصفه اسفند و من تند تند مثل همیشه اول یه کاغذ می یارم و برنامه ریزی می کنم به هر حال این ارشد برنامه ریزی خوندن جایی به درد ما می خوره خوب میشه نیمه اسفند و من دوباره بازیگوش و ددری میشم ، خدای من خونه برام خیلی کوچیک میشه و دوست دارم همش بیرون باشم و امسال هورااااااااااااا یه همپای عالی هم دارم به اسم کولوچه خانم دخترک عسلی خودم ، چقدر خوبه پیاده روی با روشا چقدر خوبه ذرت مکزیکی تو خیابون خوردن با روشا و چقدر بهتره پاساژگردی با روشا (البته موقع هایی که نمی خوام خرید کنم چون اصلا بهم اجازه خرید نمی ده) &nbs...
21 اسفند 1391

روانکاوی

تو آخرین روزهای آخرین ماه سال 91 زیر بارون قشنگی که من همیشه عاشقشم با دخترک قصه مامان رفتیم روانکاوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا اینکه چرا بماند ..........   البته به خاطر دخترک رفتیم اما جلسه به روانکاوی مامان تبدیل شد و شیطنت های دخترک در مطب،   من مدام نگران توام گلم نگران معصومیت و شیطنت های بی پایانت و این اضطراب ها گاهی منو تبدیل به یه مامانی می کنه که نباید باشم و دوست ندارم باشم مامان نگران و مضطرب ...نه این تصویری نیست که من از مادری خودم برای تو داشتم و دارم،   امیدوارم با این جلسه ها این نگرانی های من برن و فقط تو باشی، شیطنت هات و گلحرف هایی که دل منو می بره .
20 اسفند 1391

آشپز کوچولو

دخترک خونه ما کولوچه خانم عاشق آشپزی شده و همه میگن در آینده آشپز ماهری خواهد شد. روشای مامان خیلی مسلط سیب زمینی پوست می کنه ، کیک هم می زنه ، رنده می کنه و خلاصه هر کاری باشه که کار با چاقو نباشه با علاقه انجام می ده وسطش هم از من تند تند تشکر می کنه که گذاشتم این کارهارو انجام بده. این هم عکس سیب زمینی پوست کردن کولوچه خانم البته داشتیم سالاد الویه درست می کردیم اما به علت ریخت و پاش زیاد از مراحل بعدی عکس نداریم. ...
13 اسفند 1391

فلفل نبین چه ریزه........

امان از دست این دختر وروجک که هر چیزی رو تا امتحان نکنه دست بردار نیست همین فلفل ناقابل که این روزها تو سفره همه هست و با آبگوشت آی می چسبه البته اگه زیاد تند نباشه، هی به این دخترک گفتم نخوریها زبونت می سوزه هی گفت چرا؟ آتیش داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هی گفتم دخترم زبونت می سوزه ها هی گفت باشه کوچولو می خورم خلاصه دیشب خونه مامان جون از غفلت من استفاده کرد و طعم آتشین فلفل رو چشید..... حالا از اون اشک و آه آه کردن و از من خنده و دیدی چی شد و نازو نوازش مادرانه البته تمام مسائل ما به نازهای مادرانه و بوسه های آتشین و فلفلی دخترانه ختم به خیر میشه اولین تجربه فلفلی مبارک
12 اسفند 1391

سوال بپرس ....

هی سوال می پرسی و من هی گیچ گیچ می شم آخه عزیزترینم کی گفته من همه چیز رو می دونم اونم از تمام زوایا.............   روشا: مامان بریم پارک مامان زهرا: نه عزیزم داره شب میشه خورشید خانوم رفته بخوابه فردا میریم روشا: نه به خدا الان بریم (اشاره به لامپ های خیابون) ببین چقدر خورشید اومده مامان: نه عزیزم اینا لامپه روشا : لامپه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واسه چی؟ مامان : لامپه دیگه برای این که خیابون هارو روشن کنه روشا : یوشن کنه !!!!!!!!!!!!!!!! کجارو؟ مامان: خیابونا رو تا مردم راحت راه برن ببین اگه تاریک باشه هیچ جا رو نمی تونیم ببینیم روشا: کجارو ببینیم .............. و من که هی فکر می کنم تا یادم بیاد کجای زندگی ام و باید به ت...
9 اسفند 1391