روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

بوی بهشتم آرزوست.....

 کار زیاد و حذف و اضافه یک مشت دانشجوی وامانده از دوره و کلاس ها، دانشجویانی که برای زیاد شدن ظرفیت کلاسی تلاش می کنند التماس می کنند و گاها پرخاش می کنند، من پشت مانیتور نشسته ام توی اتاقم توی اداره و فکر می کنم خدایا کمکم کن بتوانم کار همه را با رضایت انجام دهم همه راضی از این جا بیرون بروند، کمکم کن سعه صدر داشته باشم ، نکند عصبانی شوم و با کسی جوری حرف بزنم که ناراحت شود، دل ساده اش بشکند فکر کند دنیا به آخر رسیده که نتوانسته تربیت بدنی1را انتخاب کند و ترم آینده چطور تربیت 1 و 2 را با هم پاس کند؟؟؟ خدایا کمکم کن رسالتی که مرا پای این میز کشانده به بهترین نحو انجام دهم ، کمکم کن زیاد خودم را جدی نگیرم ... نکند خدایی نکرده فک...
10 مهر 1392

یه دختر دارم...

یه دختر دارم روشا: شا داره مامان: اا نه نداره   روشا: مامان داره دیگه چرا نداره من شا دارم دیگه .... چقدر از این متفاوت دیدن های بچه ها لذت می برم به همه چیز یک جور دیگه نگاه می کنن همیشه حضور دارن   مدام دارن از همه چیز لذت می برن تنها بدیش اینه دوست دارن زود بزرگ شن
8 مهر 1392

آخر هفته ای که گذشت...

ساعت کاریمون که به لطف دولت جدید زیاد شده دلم عصر ها برای دخترک پر میکشه از ساعت سه به بعد دلم فقط روشا رو می خواد فقط بوی لطیف گردنش و فقط شیرین زبونی های قشنگش پنج شنبه که رفتیم  ختم مادر خاله منیژه حسابی روشا تو مسجد شیطونی کرد تعجب می کنم بعضی بچه ها از اول تا آخر بغل دست مامانه نشستن بدون هیچ حرفی فقط این ور و اون ور رو نگاه می کنن و به بچه هایی مثل روشا که مدام بین صندلی ها راه می رن زل زل با تعجب نگاه می کنن قسمت ما هم دختر بچه شیطون شد دیگه البته من عاشق بچه های شیطون هستم آقایی سخنرانی می کرد و تصویرش رو تو ال سی دی بزرگ قسمت خانوم ها نشون می داد روشا بلند میگه مامان چرا آقاهه نمی اد این جا؟ همه می خندن حتی صاحبان...
6 مهر 1392

قلقلک....

آغاز سال نو با شادی و سرور هم دوش و هم زبان حرکت به سوی نور آغاز مدرسه فصل شکفتن است در زنگ مدرسه بیداری من است   صبح موقع رانندگی به سمت اداره ، با روشایی که عقب نیمه خواب و نیمه بیدار یه ریز حرف می زنه... وقتی این آهنگ رو می شنوم حس قشنگ مدرسه رفتن بهم دست می ده و اون شور و شوق مدرسه مییاد سراغم من میشم همون بچه ابتدایی که ته دلم یه چیزی اول مهر حسابی قلقلکم می ده من این قلقلک ها رو خیلی دوست دارم یه نیرویی هست که  آدم بزرگ ها بهش انگیزه می گن  بعضی موقع ها این قلقلک ها تو زندگیم کم میشه اما حالا الان همین امروز این قلقلک دکتری خوندن رو داشتم و حس کردم هر چند کمتر از دوماه تا آزمون مونده اما مهم منم و ...
1 مهر 1392

خانومی به نام عشق

- مامان عاشق کیه؟ - روشا - عشق مامان کیه؟ - روشا - مامان، بابا عشق کیه؟ خوب بابا عشق منم هست دیگه... - نه فقط من عشق تو باشم - باشه فقط تو عشق منی - ... پس بابا عشق کیه؟ - خوب ... عشق .. من و تو دیگه ما خیلی دوسش داریم - عشق تو نه... من عشق تو باشم تنهایی - باشه.... پس بابا عشق کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ -(قیافه من) ........ - مامان بابا نگفتی عشق کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ - -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- یه بعد از ظهر دلچسب تابستونی از نوع آخر های شهریور رسیدیم خونه ، کارهای روتین رو انجام دادیم و روشا می خواد خمیر بازی کنه و من ...
27 شهريور 1392

مامان جون

دیروز من کلاس داشتم بعد اداره رفتیم خونه مامان جون و اون جا موندی، چقدر رابطه تو و مامانم رو می بینم ذوق می کنم خودت رو براش لوس می کنی و اونم حسابی نازت رو می کشه از موقعی هم که میری خوراکی های جور واجور می خوری تا آخر شب شب هم که می خوایم بیایم خونه بهونه می یاری که نه... همین جا بمونیم راستش منم گاهی دوست دارم چند روز پیش مامانم بمونم ، تازه الان می فهمم یه مادر چقدر می تونه بچه اش رو دوست داشته باشه... تازه الان معنی سخت گیری های زیادش رو درک می کنم کاش ما آدم ها منتظر نباشیم دنیا چیزی بهمون یاد بده ، خودمون دانشجو بشیم و یاد بگیریم می دونی دخترم دوست دارم تو زودتر از این این هارو بفهمی خیلی خیلی زودتر از من گاهی وقتی می خوام ب...
25 شهريور 1392

آخر های هفته

خیلی ذوق آخر هفته ها رو دارم پنج شنبه های مهربون که فقط برای من و تو شده، شاید کمی خودخواهی من باشه اما از اینکه فقط من و تو هستیم خیلی حس خوبی بهم دست می ده ، کل هفته رو برنامه ریزی می کنم چیکار کنیم و کجا بریم که بیشتر با هم باشیم و بیشتر بهت خوش بگذره بیشتر ببینمت و بیشتر با هم خاطره بسازیم اینکه صبح ها با صدای قشنگ تو بیدار بشم بیای تو تختم و دست های کوچولوت رو دور گردنم بندازی و دلت بخواد آروم آروم نوازشت کنم و با اون صدای گرفته اول صبح بلند بلند حرف بزنی   اینکه دوتایی سوار ماشین بشیم و بریم تا با هم باشیم مثل همین دو روز پیش که عصر رفتیم پارک جوانمردان که با دوستای خوبم قرار داشتیم ساینا و پارسا و پارمین هم بودن به ق...
23 شهريور 1392

مشغله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوست دارم هر روز بیام و برات از بودنت از لمس بودنت بنویسم . بنویسم که این روزها خونه ما وقتی تو خوابی چقدر دلگیره و من و بابا تو بیکارهامون و وسط حرفهای زندگی فقط شیرین بازی های تورو برای هم تعریف می کنیم و کیف می کنیم و مدام قربون صدقه ات می ریم. بنویسم از لذت وقت هایی که من خسته روی مبل دراز کشیدم و می یای کنارم دراز می کشی و دست های کوچیکتو دور گردنم می اندازی و می گی شیرین زبون من نخواب من پیش توام بنویسم از نقشه هایی که هر روز هزار بار برای لحظه لحظه با تو بودن می کشم   از اون موقعی که از در مهد می یام بالا یعنی پله هارو دوتا یکی تند تن می یام و تو از ته مهد می دوی بغلم و هی تند تند بوسم می کنی از اون روزی که با هم رفتی...
20 شهريور 1392

بدون عنوان

روز دختر اومد و رفت و من بعد یک روز متوجه شدم   خیلی خیلی ناراحت شدم   می خواستم یه روز متفاوت بشه برای من که یه دختر به بزرگی تمام خوشبختی ها دارم   ... و برای تو که دردونه منی عزیزم   می گن ایام از شما مبارک میشه   ایام می یاد تا از ما آدم ها تبرک پیدا کنه   پس متبرک بادا تمام ایام ما از وجود قشنگ سیندخت خانه
18 شهريور 1392